۱۳۸۷ دی ۲۵, چهارشنبه

عشق ورزیدن به داستایفسکی: بازیابی رمان "تابستان در بادن- بادن"


سوزان سانتگ
5"تابستان در بادن- بادن" که دوره‌ای فشرده از همه مضامین ادبیات روس است، با نوآوری و چابکی زبان تلفیق می‌شود(کتاب به طرزی عالی به وسیله راجر و آنجلا کیز با راهنمایی پسر تسیپکین به انگلیسی برگردانده شده است)، زبانی که به نحوی جسورانه و فریبنده بین اول شخص و سوم شخص ( اعمال و خاطرات و تفکرات راوی -"من" -وصحنه‌های داستایفسکی‌ها -"او" و "آنها") و بین گذشته و حال حرکت می‌کند. اما زمان حال یکپارچه‌‌ای (در مورد تسیپکین در زیارتش از داستایفسکی)‌ وجود ندارد، همان طور که زمان گذشته یکپارچه‌ای هم وجود ندارد (در مورد داستایفسکی از 1867 تا 1881،‌سال مرگ او). داستایفسکی، در زمان گذشته، دستخوش احساسات نهفته صحنه‌‌های به یادآمده، هیجاناتی از لحظات پیشتر زندگیش می‌شود؛ راوی،‌ در زمان حال، خاطرات گذشته‌‌اش را به یاد می‌آورد.

هر پاراگراف در ابتدا جمله بسیار طولانی آغاز می‌شود، که حروف ربط آن "و" ( در بسیاری موارد)، "اما" (در چندین مورد)، و "اگرچه"، "و به این ترتیب" و "در حالی که"، "همانطور که" و "زیرا" و "گویی که" هستند، به همراه خط تیره‌های فاصل بسیار. نقطه تنها هنگامی گذاشته می‌شود که پاراگراف پایان می‌یاید. در سیر این پاراگراف، جملات که با شورمندی طولانی شده‌اند، جریانی از احساس جمع می‌آید و در طول روایت زندگی داستایفسکی و زندگی تسیپکین انتشار می‌یابد؛ جمله‌ای که با فدیا و آنا در درسدن آغاز می‌شود، ممکن است به سال‌های محکومیت داستایفسکی یا یک حمله ابتدایی جنون قماربازی پیوند یافته،‌ به ماجرای عشقی او با پولینا سوسلوا فلاش بک کند،‌ و سپس به خاطره‌ای از دوران دانشجویی پزشکی راوی برسد،‌و تاملی در بعضی جملات پوشکین به همین اینها پیوند یابند.

جملات تسیپکین، یادآور جملات بی‌وقفه و پشت‌ سر هم ژوزه ساراماگو است که گفت‌و‌گو را با توصیف، و توصیف را با گفت‌وگو مخلوط می‌کند، و فعل‌هایی را که در آنها قرار داده می‌شود که تداوم زمانی خود را با گذشته یا حال حفظ نمی‌کنند. جملات تسیپکین در وقفه‌ناپذیری‌شان دارای همان قدرت و نفوذ جملات توماس برنهارد هسنند. واضح است که تسیپکین نمی‌توانسته ایت از کتاب‌های ساراماگو و برنهارد مطلع باشد. او الگوهای دیگر از نثر موجز در ادبیات قرن بیستم داشت. او نثر آغازین پاسترناک و نه نثر متاخرش – "کردار بی‌خطر" و نه " دکتر ژیواگو" - دوست داشت. او شیفته تسوتوا بود،‌او عاشق ریلکه بود، تا حدی به این خاطر که تسوتوا و پاسترناک به ریلکه عشق ورزیده بودند؛ او تنها اندکی ادبیات خارجی، آن هم به صورت ترجمه خوانده بود. از میان آنچه خوانده بود، بزرگترین شیفتگی‌اش کافکا بود، که او را از راه مجلدی از داستان‌های منتشرشده در اتحاد شوروی در اواسط دهه 60، کشف کرده بود. جملات شگفت‌آور تسیپکین ساخته خودش بود.

پسر تسیپکین می‌گوید که پدرش به جزئیات اشتغال خاطر داشت و به طور وسواس‌‌آمیزی پاکیزه می‌نوشت. عروس او،با یادآوری تخصص پزشکی انتخابی او، آسیب‌شناسی، و تصمیم او در مورد که هرگز پزشک بالینی نشود،‌ متذکر می‌شود: "او به مرگ بسیار علاقه داشت." به نظر می‌‌آید که شاید تنها یک خودبیمارانگار وسواسی با اشتغال خاطر به مرگ مانند تسیپکین می‌توانسته است شکل جمله‌ای را ابداع کند که این چنین اصیل، بی‌تکلف و بی‌قید و بند باشد. نثر او ناقل مطلوبی برای شدت و سرشاری عاطفی موضوع مورد بحث اوست. در کتابی نسبتا کوتاه، جملات طولانی گویای شمول و همخوانی است و نیز تیزهوشی پرشور طبعی که در اغلب موارد سرشار از پایداری و تسلیم‌ناپذیری است.

پادآوری این امر که این کتاب پس از اولین چاپ بوسیله یک انتشارات کوچک آلمانی در مونیخ در سال 1983 و چهار سال بعد به صورت انگلیسی در لندن در معرض فراموش‌شدن بود،‌ تامل‌برانگیز است؛ هر دوی این چاپ‌ها به سرعت تمام شدند و چاپ کتاب ادامه نیافت. تنها در سال 1999 بود که "تابستان در بادن- بادن" بالاخره به صورت یک مجلد حاوی آثار اصلی تسیپکین به نثر به چاپ رسید. این رمان حتی در زبان اصلی هم رازآمیز و پنهان باقی ماند. در حال حاضر امیدواری بیشتری به ترجمه انگلیسی است که اکنون دوباره چاپ شده است و برای اولین بار در آمریکا بوسیله انتشارات "نیو دیرکشنز" ماه آینده منتشر خواهد شد.

آدم با احساسی از پالایش، تحت‌تاثیرقرارگرفتن‌و نیرومندی روح، خواندن رمان "تابستان در بادن- بادن"‌را به پایان می‌برد. کمی عمیق‌تر نفس می‌کشد و به خاطر آنچه ادبیات می‌تواند در برگیرنده و نمایان‌گر آن باشد، سپاسگزار ادبیات می‌شود.

لئونید تسیپکین کتابی طولانی ننوشت،‌اما سفری عظیم را به انجام رساند.

New Yorker,Sep. 26, 2001

به نقل از بایا ، دوره دوم،‌ سال اول، شماره 3، 1381
..........................................................

اگر به داستایفسکی علاقمندید،‌ نگاهی به موزه او در سنت پترزبورگ بیندازید.

هیچ نظری موجود نیست: