۱۳۸۷ دی ۲۳, دوشنبه

عشق ورزیدن به داستایفسکی: بازیابی رمان " تابستان در بادن- بادن"

سوزان سانتگ
3 "تابستان در بادن- بادن"، مانند اثر عالی جی. ام. کوتزی (J. M. Coetzy) "ارباب پترزبورگ" (The Master of Petersburg)، یک خیالپردازی درباره داستایفسکی نیست. همچنین این اثر یک یک رمان مستند (docu- novel) نیست، گرچه مایه افتخار تسیپکین بود که هر چیزی در "تابستان در بادن- بادن" ماهیتی مبتنی بر واقعیت دارد و با ماجرا و شرایط زندگی‌های واقعی که منشا آنها بوده است، تطبیق می‌کند. احتمالا تسیپکین در نظر داشته که اگر "تابستان در بادن - بادن" به صورت کتاب منتشر شود، بایستی حاوی برخی از عکس‌هایی که او گرفته بود، باشد. برای همین انتظار تاثیر تاثیر تصدیقی کار دبلیو.جی. سبالد (W. G. Sebald) یود که با قرار دادن عکس‌هایی در کتاب‌هایش،‌ساده‌ترین تصور واقع‌نمایی را به همراه رازگونگی و برانگیختن عواطف القا می‌کرد.

"تابستان در بادن- بادن" چه نوع کتابی است؟ از همان آغاز رمان دارای یک راوی دوگانه است. زمان رمان در زمستان در اواخر نوامبر است، بدون اینکه تاریخی مشخص شود؛ گونه‌ای "اکنون". راوی قصد دارد که لنینگراد ( که زمانی پترزبورگ خوانده می‌شد و در آینده هم به این نام خوانده می‌شود)‌ برود. و بعد میانه آوریل 1867 است. فیودرو داستایفسکی (فدیا Fedya) و همسر جوانش آنا گریگوریونا، سنت پتزبورگ را ترک کرده‌اند و در راه سفر به درسدن هستند. شرج سفرهای داستایفسکی با دقت تمام مورد بررسی قرار گرفته است، چرا که او و همسرش در رمان تسیپکین اغلب در خارج هستند و نه تنها در بادن – بادن. قطعاتی که راوی-تسیپکین اعمال خود را در آنها توصیف می‌کند، کاملا خودزندگینامه‌ای هستند.
از آنجایی که خیال و واقعیت به راحتی در مقابل هم قرار می‌گیرند، ما گرایش داریم که در این شرایط، به درس‌های مربوط به ژانر تکیه کنیم و داستان‌های ابداعی (تخیلی)‌ را از روایت‌های زندگی واقعی (یادداشت‌های روزانه و خودزندگینامه) جدا کنیم، این کاری قراردادی است. قراردادی از جانب ما. در ادبیات ژاپنی، "رمان من" I novel (شیشوستسو Shishosetsu)، روایتی که اساسا خودزندگینامه‌ای است، اما حاوی اجزای ابداعی هم هست، ‌یکی از اشکال غالب رمان است.
در "تابستان در بادن- بادن"‌دنیاهای "واقعی" متعددی در هجوم توهم‌آلودی از احساسات ایجاد، توصیف و بازآفرینی می‌شوند. اصالت رمان تسیپکین در نحوه حرکت آن از روایت خودزندگینامه‌ای راوی نامبرده‌نشده – که عازم سفری در میان چشم‌انداز دلگیر شوروی معاصر است – به زندگی داستایفسکی‌های مسافر است. در ویرانه فرهنگی که زمان حال است،‌ گذشته پرشور پرتو می‌افکند. تسیپکین همچنان که به سوی لنینگراد سفر می‌کند،‌به روح و جسم فدیا و آنا سفر می‌کند، کنش شگفت‌آور و غریب همدلی.

تسیپکین چند روزی در لنینگراد اقامت خواهد کرد؛ این کار به قصد زیارت داستایفسکی است (مطمئنا نه زیارت شهر)، زیارتی یگانه ( بی‌شک نه مطابق معمول) که به ملاقات خانه‌ای که داستایفسکی در آن مرد، منتهی می‌شود. داستایفسکی‌ها تازه دارند، سفرهای فقیرانه‌شان را شروع می‌کنند؛ آنها برای چهار سال در اروپای غربی باقی خواهند ماند (بایستی یادآوری کرد که مولف "تابستان در بادن- بادن هیچگاه اجازه نیافت به خارج از اتحاد شوروی برود) در درسدن، بادن- بادن، بازل، فرانکفورت و پاریس. قرار است سرنوشت آنها به طور مداوم با سردرگمی‌‌ها و سرافکندگی‌های مصائب مالی بازدارنده برآشفته شود،‌ در همان حال که آنها مجبورن با لشکری از خارجی‌های وقیح (باربرها، کالسکه چی‌ها،‌ زنان مهمانخانه‌دار، پیشخدمت‌ها،‌کفشدارها، گروبردارها، قمارخانه‌دارها) سروکله بزنند و نیز غلیان‌های هوس و عواطف خصمانه‌ای از انواع بسیار، التهاب قمار، التهاب‌های اخلاقی، التهاب بیماری، التهاب‌های شهوانی،التهاب حسادت،‌التهاب‌های ندامت، هراس...

شورمندی اساسی که در بازآفرینی تخیلی تسیپکین از زندگی داستایفسکی تصویر می‌شود، نه قماربازی است، نه نویسندگی،‌ نه مسیحی‌گری. این شور بی‌قیدو‌شرط بودن طاقت‌فرسا و سخاوتمندانه عشق دوچانیه است (‌که بر مبنای رضایت‌مندی داوری نمی‌شود)‌. چه کسی تصویر عشقبازی آن زوج در حال شناکردن را فراموش خواهد کرد؟ عشق با بخشایش کامل اما همیشه با وقار آنا به فدیا، با عشق حواری ادبیات، تسیپکین، به داستایفسکی هم‌قافیه می‌شوند.

هیچ چیز ابداع نمی‌شود، همه چیز ابداع می‌شود. کنش زمینه‌ای سفر راوی به محل‌های زندگی و رمان‌های داستایفسکی بخشی از آن زمینه‌سازی (آنچنانکه به تدریج درک می‌کنیم) کتابی است که در دست داریم. "تابستان در بادن-بادن" به ژانری نادر و بلندپروازانه از رمان تعلق دارد: بازگویی زندگی شخص واقعی صاحب‌کمالی از دورانی دیگر، زمان این داستان با داستانی دیگر در زمان حال درمی‌آمیزد، داستان رمان‌نویسی که به تامل می‌پردازد، می‌کوشد که به رهیافت عمیق‌تری از زندگی درونی شخصی برسد که مقدر بود نه تنها به شخصیتی تاریخی، بلکه به شخصیتی جاودانه و ماندگار بدل شود (‌نمونه دیگراز این گونه رمان و یکی از افتخارات ادبیات ایتالیایی رمان "آرتمیسیا" (Artimisia) اثر آنا بانتی (Anna Banti) است.

در صفحه اول رمان، تسیپکین مسکو را ترک می‌گوید و پس از گذر دو سوم کتاب، به ایستگاه مسکو در لنینگراد وارد می‌شود. گرچه او آگاه است که جایی نزدیک ایستگاه، "خانه مسکونی معمولی و خاکستری‌رنگ پترزبورگی"‌ قرار دارد که داستایفسکی سال‌های آخر زندگیش را در آن گذراند، چمدان به دست به درون تیرگی‌های سرد شبانه گام می‌نهد، از"نوسکی پراسپکت" (Nevesky Prospect) عبور می‌کند تا از مکان‌هایی بگذرد که با سال‌های آخر زندگی داستایفسکی مربوط‌ند؛ سپس یه سوی جایی متوجه می‌شود که محل اقامت همیشگی او در لنینگراد است، بخشی از یک آپارتمان جمعی کلنگی که سکونت‌گاه یک دوست مادرش است که از او به مهربانی یاد می‌شود، آن دوست به او غذا می‌دهد و کاناپه قدیمی شکسته‌اش را برای او آماده می‌کندن تا روی آن بخوابد و مانند همیشه از او می‌‌پرسد: "آیا هنوز شیفته داستایفسکی هستید؟" هنگامی که میزبان به خواب می‌رود، تسیپکین مشغول مطالعه جلدی از چاپ پیش از انقلاب مجموعه آثار داستایفسکی می‌شود ( که به طور بی‌نظمی گردآوری شده است) که از قفسه کتاب او می‌شود: "یادداشت‌های روزانه نویسنده"، و در حالی که غرق فکرکردن درباره راز ضدیهودی‌گری داستایفسکی است، به خواب می‌رود.
تسیپکین پس از گذراندن بامداد به گپ زدن با دوست مهربان سالمندش و شنیدن داستان‌های بیشتری از مصائبی که او در محاصره لنینگراد در جنگ جهانی دوم تحمل کرده بود، از خانه بیرون می‌زند. روز زمستانی کوتاه از پیش در حال پایان‌ یافتن است، تا از خانه سونچکا یا ساختمان‌هایی که داستایفسکی در خلال تاریک‌ترین و مخفی‌ترین دروه زندگیش در سال‌های بلافاصله پس از بازگشت از تبعیدش زندگی کرده بود، عکس بگیرد.
تسیپکین قدم‌زنان با "با هدایت نوعی غریزه"، موفق می‌شود، "دقیقا به نقطه درست" برسد: "قلبم از شادی و احساسات مبهم دیگری به تپش می‌افتد." – در برابر ساختمان چهارطبقه‌ دورافتاده‌ای که داستایفسکی در آن مرده بود و اکنون موزه داستایفسکی است؛ و توصیف بازدید -‌"سکوتی تقریبا مانند کلیسا بر موزه حکفرما بود"‌ - بدون مکث به روایت نحوه مردنی می‌رسد که شایسته داستایفسکی است.
تسیپکین از میان منشور سوک جانکاه آنا، ساعات طولانی احتضار را در کتاب بازآفرینی می‌کند، کتابی که درباره عشق، عشق زن و شوهر، و عشق به ادبیات است؛ عشق‌هایی که به هیج وجه به هم پیوند داده نمی‌شوند و یا با هم مقایسه نمی‌شوند، بلکه هر کدام سهم خود را ادا می‌کنند، هر کدام گرمی الهامبخش خود را به میان می‌‌آورند.

هیچ نظری موجود نیست: