8 امروزه چه نوع نقدی، چه نوع اظهارنظری درباره هنرها، مطلوب است؟ از آنجا که من نمیگویم که آثار هنری غیرقابلبیاناند یا نمیتوان آنها را توصیف یا تعبیر کرد، پس میتوان به تفسیر این آثار پرداخت. پرسش این است که چگونه؟ نقد باید چگونه باشد تا در خدمت اثر هنری قرار گیرد، و نه اینکه جای آن را غصب کند؟
آنچه در ابتدا مورد نیاز است، توجه بیشتر به فرم در هنر است. اگر تاکید مفرط بر "محتوا" برانگیزاننده خودپسندی تاویل است، توصیفهای گستردهتر و کاملتر از فرم آن را فروخواهدنشاند. آنچه مورد نیاز است، یک مجموعه واژگان، واژگان توصیفی و نه توصیهگرانه (prescriptive)، برای فرمهاست.
..................................................
یکی از مشکلات این است که تصور ما از فرم، فضایی (مکانی) است (استعارههای یونانی برای فرم همگی از تصورات فضایی مشتق شدهاند). به همین دلیل واژگان آمادهتری از فرمها برای هنرهای فضایی (مکانی) داریم تا هنرهای زمانی. البته در میان هنرهای زمانی استثنایی وجود دارد که درام است؛ شاید علت آن باشد که درام یک فرم روایتی ( یا زمانی) است که خودش را به صورت دیداری و تصویر بر روی صحنه گسترش میدهد. ما هنوز بوطیقای رمان (poetics of the novel) یعنی نظری روشن درباره فرمهای روایت در اختیار نداریم. شاید نقد فیلم فرصت پیشرفتی در این مسیر باشد، چرا که فیلمها، اساسا یک فرم دیداریاند، در عین آنکه زیرشاخهای از ادبیات هم محسوب میشوند.
.................................................
بهترین نقد، که نادر است، از آن گونه است که ملاحظات محتوا را فدای ملاحظات فرم کند. من میتوانم به ترتیب در فیلم، درام و نقاشی به این موارد اشاره کنم. مقاله اروین پانوفسکی "سبک و رسانه در فیلمهای سینمایی"، مقاله نورتروپ فرای، "چکیدهای از گونههای درام"، مقاله پیر فرانکاسل، "نابودی فضای تجسمی". کتاب رولان بارت ، "درباره راسین"، و دو مقالهاش درباره ربگریه، نمونههایی از تحلیلهای فرمی هستند که درباره آثار یک پدیدآورنده به کار رفتهاند ( بهترین مقالات اریش اوئرباخ در کتاب "محاکات" Mimesis مانند مقاله "زخمگاه اولیس" Scar of Odysseus هم از این نوعند). یک نمونه از تحلیل فرمی که به طور همزمان درباره گونه (ژانر) و و پدیدآورنده انجام میشود، مقاله والتر بنیامین، "قصهگو: تاملاتی درباره آثار نیکلای لسکوف" است.
آثار انتقادیی که توصیف واقعا دقیق، باریکبینانه و مشتاقانه درباره ظاهر اثر هنری به دست میدهند، ارزش همانندی را خواهند داشت. این کار حتی از انجام دادن تحلیل فرمی سختتر به نظر میرسد. بعضی از نقدهای مانی فاربر، مقاله دوروتی ونجنت، "دنیای دیکنز: دیدگاه تاجرز"، مقاله راندال جَرل درباره والت ویتمن در میان نمونههای نادر مورد نظر من هستند. اینها مقالههایی هستند که رویه لذتبخش هنر را بدون گندزدن به آن آشکار میکنند.
.........................................................
ترجمه مقاله "قصهگو: تاملاتی درباره آثار نیکلای لسکوف" را میتوانید در یکی از شمارههای فصلنامه "ارغنون" پیدا کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر