۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

علیه تاویل / سوزان سانتگ


3 البته منظور من تاویل در مفهوم گسترده آن نیست، که نیچه درباره آن (به درستی) می گوید: "هیچ حقیقتی وجود ندارد، تنها تفسیرها وجود دارند." منظورم از تاویل در اینجا، عملآگاهانه ذهن است که ضابطه‌ای معین یا "قواعد" معین تاویل را بیان می‌‌کند. تاویل معطوف به هنر به معنای برداشت یک مجموعه عناصر (X،Y،Z و غیره)‌ از کل اثر است. نقش تاویل تقریبا مانند نقش ترجمه است. تاویل‌گر می‌گوید، ببین، متوجه نیستی که آن X در واقع A یا به معنای A است؟ آنY در واقع B است؟ آن Z در واقع C است؟

چه وضعیتی می‌تواند برانگیزاننده این برنامه غریب برای به کلی دگرگون کردن متن باشد. تاریخ مطالب لازم را برای پاسخ در اختیار می‌گذارد. تاویل ابتدا در فرهنگ انتهای دوران کلاسیک باستان ظاهر می‌شود، هنگامی که قدرت و اعتبار اسطوره بوسیله نگرش "واقعگرایانه" به جهان، که ناشی از روشنگری علمی است، درهم شکسته شده است. هنگامی که این پرسش - که زیبندگی نمادهای دینی را به زیر سوال برده بود- آگاهی پسااسطوره‌ای را اشغال می‌کند، دیگر متون باستانی در شکل دست‌نخورده‌شان پذیرفتنی نبودند.

پس تاویل فراخوانده شد تا متون باستانی را با ضرورت‌های "مدرن" تطبیق دهد. بنابراین رواقیان، بر اساس دیدگاه شان که خدایان باید اخلاقی باشند، ویژگی‌های زئوس و دارودسته شنگولش در داستان حماسی هومر را صورتی نمادین دادند. آنها توضیح دادند که آنچه هومر در واقع از زنای زئوس با لتو در نظر داشته است، پیوند میان قدرت و خرد است. به همین نحو فیلون اسکندرانی روایت‌های تاریخی و ادبی کتاب مقدس عبرانی را به صورت الگوهای روحانی تاویل می‌کرد. فیلون می‌گفت که داستان خروج از مصر، سرگردانی چهل‌ساله در بیابان و ورود به سرزمین موعود در واقع نمادی از آزادی، رنج‌ها و نجات روح فرد است. بنابراین تاویل فرض را بر این می‌گذارد که تفاوتی میان معنای روشن متن و خواست‌های خوانندگان (آتی) وجود دارد. در این موقعیت، متن به علتی غیرقابل‌قبول شده است، با این همه امکان کنارگذاشتن آن وجود ندارد. تاویل راهبردی بنیادستیز برای "جرح و تعدیل کردن" برای حفظ کردن متن کهنی است که بیش از حد ارزشمند است که بتوان آن را انکار کرد. تاویل‌گر بدون نابودکردن یا دوباره‌نویسی متن، در حال تغییردادن آن است. او نمی‌تواند به انجام این کار اذعان کند، پس ادعا می‌کند که تنها در حال قابل‌فهم‌کردن متن از راه آشکارکردن معنای حقیقی آن است. البته تاویل‌گران هر قدر هم که متن را تغییر دهند، مجبورند که ادعای تعبیر مفهومی از پیش موجود را بکنند (مثال معروف دیگر تاویل‌های "روحانی" خاخامی و مسیحی از متن مسلما شهوانی "غزل غزل‌های سلیمان" است).

با این همه تاویل در زمان خود ما حتی پیچیده‌تر است. اشتیاق فعلی برای طرح تاویل، اغلب به خاطر پرهیزگاری درباره متن دردسرساز (که احتمالا یک ستیزه‌‌جویی را پنهان می‌کند) برانگیخته نمی‌شود، بلکه به خاطر ستیزه‌‌جوییی آشکار و تحقیرعلنی ظواهر است. سبک قدیمی تاویل مصر ولی محترمانه بود؛ این روش معنای دیگری را در صدر معنای ادبی برپا می‌کرد. شیوه مدرن تاویل کند و کاو می‌کند، و همچنانکه کند و کاو می‌کند، نابود می کند؛ این روش در "پسِ" متن کند و کاو می‌کند تا زیرمتنی (subtext) را پیدا کند که حقیقی است. مشهورترین و بانفوذترین نظریه‌های مدن، نظریه‌های مارکس و فروید، درحقیقت به معنای بسط دادن نظام‌های هرمنوتیکی هستند، نظام‌های ناسپاس و بی‌پروای تاویل. تمام پدیدارهای قابل‌مشاهده با بیان فرویدی به صورت محتوای آشکار (manifest content) درون قلاب قرار می‌گیرند. این محتوای آشکار را باید کند و کاو کرد و کنار زد تا معنای حقیقی – محتوای پنهان (latent content) – در زیر آن یافته شود. از نظر مارکس، حوادث اجتماعی مانند انقلاب‌ها و جنگ‌ها و از نظر فروید حوادث زندگی فردی (مانند شکایت‌های روان‌نژندانه و لغزش‌های زبانی) و نیز متون (مانند رویا یا اثر هنری)- همگی به عنوان مواردی برای تاویل تلقی می‌شوند. این رویدادها به نظر مارکس و فروید تنها به نظر می‌رسد که قابل‌فهم باشند. در حقیقت، آنها بدون تاویل هیچ معنایی ندارند. فهمیدن، همان تاویل‌کردن است. و تاویل‌کردن از نو بیان‌کردن پدیدار است، تا در نتیجه معادلی برای آن یافت شود.

بنابراین تاویل (چنانچه بسیاری می‌پندارند) ارزشی مطلق نیست و نشانه‌ای ذهنی است که در قلمرو جاودانه توانمندی متن قرار می‌گیرد. خود تاویل باید در دیدگاهی از آگاهی انسان مورد ارزیابی قرار گیرد. تاویل در برخی بافت‌های فرهنگی عملی آزادکننده است، یعنی وسیله‌ای است برای تجدید نظر کردن، ارزیابی مجدد، و رهایی از گذشته مرده. در بافت‌های فرهنگی دیگر، تاویل واکنشی، نامربوط، بزدلانه و سرکوبگر است.

هیچ نظری موجود نیست: