۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبه

علیه تاویل / سوزان سانتگ


9 شفافیت (trnsparency) عالی ترین و آزادکننده‌ترین ارزش در هنر- و در نقد- در حال حاضر است. شفافیت به معنای تجربه‌کردن درخشش اثر به خودی خود است،‌ درخشش چیزهای موجود آنچنانکه هستند. این است عظمنت فیلم‌های برای مثال برسون ، اُزو و "قاعده بازی" رنوار. روزگاری (باید بگویم برای دانته) حرکت به سوی طراحی آثار هنری به طوری که در سطوح متعدد قابل‌تجربه‌کردن باشند،‌ انقلابی و خلاقانه بوده است. اکنون اینگونه نیست. زمان حاضر مشوق اصل افزونگی است که پریشانی اصلی زندگی مدرن است.

روزگاری (زمانی که هنر والا معدود بود) تاویل‌کردن آثار هنری ممکن بود حرکتی انقلابی و خلاقانه باشد. اکنون اینگونه نیست. آنچه امروز به طور قاطع به آن نیازی نداریم، جذب کردن هنر به درون فرهنگ است.

تاویل تجربه حسی اثر هنری را بدیهی می‌انگارد و از آن پیشی می‌گیرد. اکنون این جنبه را نمی‌توان عادی انگاشت. توجه کنید به تکثیر همانندهای آثار هنری برای هر فردی از ما، به افزونی مفرط مزه‌ها، بوها،‌ مناظر متعارض شهری که حس‌های ما را بمباران می‌کنند. فرهنگ ما بر پایه فراوانی و تولید انبوه قرار دارد؛ نتیجه فقدان مداومی در حساسیت تجربه حسی ماست. تمام شرایط زندگی مدرن- وفور مادی آن، ازدحام همانندها در آن- به یکدیگر می‌پیوندند تا توانایی‌های حسی ما را تضعیف کنند. در پرتو وضعیت حس‌های ما و توانایی‌های ما (نه حس و توانایی‌های مربوط به دورانی دیگر) است که وظیفه منتقد باید مورد بررسی قرار گیرد.

آنچه اکنون مهم است، نوتوانی حس‌های ماست، ما باید بیاموزیم که بیشتر "ببینیم"، بیشتر "بشنویم"، و بیشتر "احساس کنیم".
وظیفه ما این نیست که حداکثر مقدار محتوا را در اثر هنری بیابیم و به طور موکدتری وظیفه ما این نیست تا محتوایی بیشتر از آنچه از پیش در اثر هنری وجود داشته است، به زور در آن بگنجانیم. وظیفه ما این است که محتوا را فروکاهیم تا بتوانیم اثر هنری را در تمامیت آن ببینیم.

اکنون بایستی هدف همه اظهارنظرها واداشتن آثار هنری- و به طور مشابهی تجربه خود ما – به واقعی‌شدن بیشتر و نه کمتر باشد. کارکرد نقد بایستی این باشد که نشان دهد "آنچه که هست، چگونه است"، حتی "آنچه که هست، این است"، نه اینکه "چه معنایی می‌دهد".

هیچ نظری موجود نیست: