۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

یک کتاب در یک پست: "جمهور" افلاطون


جولیان باگینی

در مسیرم به سوی آگورا اتفاق جالبی افتاد. با سقراط سینه به سینه شدم. او داشت در مورد عدالت با کوچک و بزرگ صحبت می کرد.

پولیاسکیس پرسید:‌ "شرط می‌بندم که کلی چیز در این باره می‌دانی؟"
سقراط پاسخ داد: "من اصلا چیزی نمی‌دانم. و همین ندانستن است که مرا خیلی باهوش‌تر از تو می‌کند."
"راستی."
"خوب، اما درباره عدالت، به نظر تو عدالت چیزی نیست که قدرتمندترین افراد از طریق آن کارشان را پیش می‌برند؟"
"مسلماهمین طوراست."
"اشتباه می‌کنی"
"هر چه تو بگویی سقراط."
"تو کاملا در اشتباهی،‌ به این خاطر که مثل میمون‌هایی که در غارها بزرگ شده باشند، فرق میان واقعیت و سایه‌ها را نمی دانی."
"به همین علت است که باید فیلسوفان حکومت کنند."
"اما مگر فیلسوفان، سیاستمداران مزخرفی نیستند که دست آخر به مرگ محکوم می‌شوند؟"
"چه قدر ساده و ابلهی، دوست انسان‌نمای من. این حقیقت که فیلسوفان به جای اینکه تاج پادشاهی به سر بگذارند، کشته می‌شوند،‌ثابت می‌کند که چقدر آنها برای حکومت کردن مناسب‌اند."
"آهان. تازه فهمیدم. در واقع هنوز هم نفهمیدم."
"خوب بگذار قضیه را اینجوری تعریف کنیم. یک خط عمودی را در نظر بگیر، آن را به دو قطعه تقسیم کن به طوری یک سوم آن در بالا و دوسوم آن در پایین باشد، هر کدام از این دو بخش را به همین نسبت تقسیم کن. قطعه بالاتر از همه را هوش بنام،‌ قطعه زیر آن را خرد، قطعه بعدی را عقیده و پایین‌ترین قطعه را چرندیات. واضح است؟"
"البته سقراط."
"خوب، یک انسان عادل مانند یک دولت عادل است."
"منظورت چیست؟"
"الان توضیح می‌دهم."
"ببخشید، جسارت کردم، فقط می‌‌خواستم وانمود کنم که دیالوگی جریان دارد."
"منظورم این است که شما می‌توانید همه انواع قیاس‌ها را میان چیزها برقرار کنید و اگر شما این کار را با هوشمندی کافی انجام دهید، می‌توانید یک فلسفه کامل را بر روی قیاس‌های متزلزل بسازید."
" خدایی‌اش آدم خردمندی هستی."
"من خدا نیستم، اما دوست من، بله، من خیلی خیلی خردمند هستم، اما جاهل هم هستم، پس بنابراین واقعیت خیلی پیش‌پاافتاده‌ای است."
"خیلی مانده تا حرف‌مان تمام شود؟ باید یک مقدار خرید بکنم."
"هر شخصی مزیتی دارد و باید به همان کاری بچسبید که آن را خوب انجام می‌دهد. ما مرد هستیم و هیچکس بهتر از ما چرت و پرت نمی‌گوید. بنابراین خرید را به زن‌ها و برده‌ها واگذار."
"خوب فکر می‌کنم، کمابیش به نتیجه‌ای رسیدیم، سقراط."
"خوب فردا بیا تا برایت توضیح دهیم که چرا درعالم بالا شکلی کامل از کباب وجود دارد."

هیچ نظری موجود نیست: