جف میسون
... از آنجایی كه تقریباً هرچیزی كه درباره سقراط می دانیم، از افلاطون به دست آمده است، مشكل است كه نظرات این دو را از هم تمییز داد و مردمان هوشمند می توانند [همزمان] دیدگاه هایی متفاوت بدون تناقض یا بلاهت آشكار داشته باشند.
یك توضیح رایج این است كه افلاطون دیالوگهای ابتداییاش را با الهام از نظرات سقراط نوشت، اما دیالوگ های متاخرش را بر مبنای نظرات خودش تصنیف كرد.
بنابراین اغلب دیالوگهای متقدم را «سقراطی» و دیالوگهای متاخر را «افلاطونی» نامیدهاند. گاهی ادعا می شود كه یك دیالوگ دارای هر دو عنصر سقراطی و افلاطونی است.
برای نمونه گفته میشود كه مقدمه «جمهور» سقراطی است، زیرا از چیستی عدالت پرسش میكند، بدون اینكه نتیجهای را بیان كند؛ در حالی كه بقیه این دیالوگ، افلاطونی است، زیرا احتمالاً در آن افلاطون تفكرات پختهاش را بیان میكند.
مفسران مدتهاست كه دریافتهاند چنین قلمداد می شود كه سقراط در رساله های «پروتاگوراس» و «گورگیاس» سخنان متضادی می گوید. به نظر می آید كه سقراط در «پروتاگوراس» این دیدگاه را می پذیرد كه لذت خوب است، بدون اینكه ملاحظهای در مورد تفاوت لذت های والاتر (عقلانی یا روحانی) یا پست تر (جسمی) داشته باشد؛ در حالی كه او در رساله «گورگیاس» نظر طرف مباحثهاش، «كالیكلس»، مبنی بر این كه لذت بالاترین خیر است را رد میكند و سعادت را در زندگی منوط به كامیابی در ارضای والاترین امیال میداند. «پروتاگوراس» را یك دیالوگ ابتدایی و «گورگیاس» را یك دیالوگ میانی میدانند. آیا راهی وجود دارد كه بین سخنان افلاطون در مواقع مختلف سازگاری برقرار كنیم؟
سقراط را اغلب فیلسوفی سعادتگرا وصف كردهاند، به این معنا كه او معتقد است كه همه ما میخواهیم خوشبخت باشیم و آن چیزی را خیر محسوب میكنیم كه باعث خوشبختی ما شود یا در خوشبختی ما دخیل باشد. به نظر او تمام آنچه ما برای سعادت به آن نیاز داریم، دانایی در مورد چیزهایی است كه واقعاً برای ما «خوب»اند. او می گوید كه هیچكس عامدانه خطا نمیكند مگر به علت جهل. از نظر او چیزی به عنوان «ضعف اراده» وجود ندارد كه به مواردی اطلاق می شود كه به نحوی ناخواسته آنچه را كه می دانیم بد یا نادرست است انتخاب كنیم. ضعف اراده صرفاً نوعی خطاست. فلسفه به ما كمك خواهد كرد تا از خطاها اجتناب كنیم. ما با به پرسش گرفتن عقاید مورد قبول، دركمان را تصحیح می كنیم و به این ترتیب زندگی بهتری نه فقط از دیدگاه فردی، بلكه به صورت واقعی خواهیم داشت.
محققان در مورد اینكه چرا سقراط پدیدهای این قدر عموماً بازشناخته شده همچون ضعفهای اراده را انكار می كند و اینكه آیا استدلال او جوابگوی نظرش هست یا نه، اختلاف نظر دارند.
یك دیدگاه رایج این است كه افلاطون به این نتیجه رسیده بود كه سقراط برداشتی بیش از حد ساده از روح دارد. برای مثال افلاطون در «جمهور» از زبان سقراط سه بخش را برای نفس قائل می شود، در حالی كه در دیالوگ هایی كه تصور میشود ابتداییترند، چنین تقسیم بندی وجود ندارد.
این سه بخش شامل امیال یا شهوات جسمانی غیر عقلانی، روح یا thmos (بخشی از ما كه خواستار بازشناسی و توجه است، از شرمندگی می هراسد و خشم بر حق را احساس می كند) و نهایتاً خرد یا nous كه توانایی شناخت «خیر» و راهنمایی كل شخص را به سوی آن دارد.
برخی معتقدند كه افلاطون به این نظر رسید كه عقاید ابتدایی سقراطیاش مبنی بر اینكه خرد ناب برانگیزاننده ما برای جست وجوی خیر است، همیشه كفایت نمیكنند. خرد نیاز به همكاری روح یا thmos دارد تا شهوات بخش غیرعقلانی نفس را كنترل كند، به عبارت دیگر چیزی علاوه بر شناخت ناب باید موجود باشد تا ما را برانگیزد. براساس این ملاحظه، افلاطون نظریه روانشناختی پیچیدهتری نسبت به سقراط به وجود آورد، دقیقاً به این خاطر كه به مسئله ضعف اراده بپردازد. البته خرد لذات، امیال و عشقهای خاص خودش را هم دارد.
نظرات افلاطون ریشه در پرسش سقراطی در مورد بهترین شیوه برای داشتن یك زندگی انسانی است، اگر هدف یافتن پاسخ این پرسش باشد، آنگاه هر چه درباره لذت، میل و عشق میگوییم، این هدف را بازتاب خواهد داد. در این صورت ما درصدد خواهیم بود كه لذات، امیال و عشق هایی را بپرورانیم كه با هدف داشتن بهترین زندگی سازگار باشد و از نظر افلاطون بهترین زندگی، زندگی ای است كه خرد نقش اصلی، گرچه نه تمام و كمال، را در آن داشته باشد.
لذت را درنظر بگیرید. یك فرد معقول به چه لذت هایی امكان ورود به اقتصاد روانیاش را می دهد؟ یقیناً نه لذتهایی كه به او آسیب برساند. خرد رفاه كل شخص را در درازمدت- و نه بخش خاصی از او را در مدتی كوتاه- در نظر دارد. در دیالوگها رویهای از ریاضت گرایی وجود دارد. اغلب به ما در مورد خطرات لذت های جسمی هشدار داده می شود. این گونه لذات ما را از تأمل كردن درباره امور والاتر بازمی دارند. ما وقتمان را بر سر آنها تلف می كنیم. به علاوه لذت نوشیدن با درد تشنگی، لذت خوردن با گرسنگی و لذت جنسی با شهوت تعدیل می شوند. جسم متلون و بی ثبات است. جسم شما را در پایان مأیوس خواهد كرد، باید مراقب این گونه لذات بود زیرا كه عقلانی نیستند،
به بیان دیگر آنها رفاه كل موجود را در نظر نمی گیرند. سقراط در دیالوگها با بی میلی می پذیرد که مادامی كه با بداقبالی داشتن جسمیت روبه روییم، در معرض امیال قرار داریم و با ارضای آنها اغلب به لذاتی دست می یابیم كه خودمان باید انكارشان كنیم.سقراط اغلب به ما میگوید كه برخی از لذات ضروریاند، در حالی كه برخی دیگر غیرضروریاند. برخی از آنها والاتر از دیگرانند. به ما توصیه می شود كه لذات ضروری مانند خوردن و نوشیدن را در حدی متعادل دریابیم و از لذات غیر ضروری مانند امور جنسی پرهیز كنیم. اساساً در دیالوگها به ما توصیه می شود كه زندگی زاهدانهای را توأم با تامل عقلانی در مورد حقایق ابدی یا به اعمال همگانی پرهیزكارانه بگذاریم.
اما در مورد میل چه باید كرد؟ لذت و میل به نحوی تنگاتنگ به هم مرتبطند، چرا كه نتیجه ارضای میل، لذت است، بدون توجه به اینكه هدف میل چه باشد، خوب یا بد. میل به خوردن، نوشیدن، برقراری رابطه جنسی همگی توانایی نابود كردن یا پایان دادن به زندگی افرادی را دارند كه آنها را دنبال میكنند. با این حال بسیاری از امیال و لذت های ناشی از آنها به طور خالص جسمی نیستند. ما احساس میكنیم كه زندگی تنها به خوردن، نوشیدن و پرداختن به امور جنسی خلاصه نمی شود. امیال ما به دیگران و توجه آنها به ما ارتباط پیدا می كند. میل به افتخار، شكوه، شهرت، زبانزد شدن و ثروت از این جمله اند. یا شناخته شدن در میان همردیفان میلی است كه می تواند زندگی فرد را سازماندهی كند، همانطور كه میل به جمع كردن ثروت یا قدرت این گونه است.
هدف ما باید این باشد كه امیال شخصی اساساً تحت تسلط خرد باشند، چرا كه فرد به خیر كلی توجه دارد. بسیاری از دیالوگهای افلاطون به ما توصیه می كنند كه امیالی را بپرورانیم كه ارضای آنها لذات ذهنی و یا لذات زیبایی شناختی صرف را به بار آورد. میل به آموختن باید در بالاترین رده قرار گیرد و خرسندی حاصل از یادگیری بالاترین لذت هاست. ما همچنین باید به میل برای عدالت برای همه و انجام عمل درست دست یابیم. در این دیالوگ ها به ما گفته می شود كه در مقایسه با انجام كارهای شایسته و تفكر صحیح و بیماری ها و مرگ جسمی اموری گذرا و كم اهمیتاند. برای زیستن خوب باید امری مطلوب تر از زندگی جسمی وجود داشته باشد. به ما گفته می شود كه مرگ جدایی جسم از روح است و فلسفه ما را برای این جدایی آماده می كند.
و در نهایت عشق از نظر افلاطون. هدف عشق از دیدگاه خرد چیست؟ بالاتر از همه، باید یك صورت مثالی یا الگوی جهانشمول وجود داشته باشد كه هرگز در دنیای محسوس به نحوی كامل قابل درك نیست. در مورد عشق، این الگو صورت مثالی امر زیباست. پیام رساله «ضیافت» افلاطون این است كه عشق به «امر زیبا» ما را به امر خیر رهنمون می شود. عشق به «امر زیبا»، كه به نحوی تنگاتنگ احساسات ما را تحت تاثیر قرار می دهد، به ارواح ما امكان می دهد كه به نقطه ای صعود كند كه روح در آن به تنهایی می تواند سایر صور مثالی و در میان آنها ، صورت مثالی «امر خیر»، همچون خورشید در منظومه شمسی را باز شناسد. در دیالوگ ها به نحوی تقریباً راز ورزانه به ما گفته می شود كه «امر خیر» در فراسوی «هستی» قرار دارد و نه تنها به خودش بلكه بر همه صور مثالی دیگر از جمله صورت مثالی «امر زیبا» پرتو می افكند. مااز عشق به یك جسم زیبا به عشق به یك روح زیبا و از آن به زیبایی حكومت قانون و سایر نهادهای انسانی می رسیم. ما با پشت سر گذاشتن انسانها، زیبایی را در حقیقت و دانایی را درك می كنیم و فراسوی آن صور مثالی قرار می گیرند كه فی نفسه وجود دارند. عشق قدرت عظیمی است كه می تواند ما را از خودمان بیرون بیاورد و ما را به واقعیتی فراسوی وجود جسمی مان سوق دهد.
بنابراین نتیجهای كه می توان گرفت این است كه اندیشه های افلاطون درباره لذت، میل و عشق دستورالعملی برای زندگی سعادتمند در حدی كه در هنگام اتصال به جسم حیوانی ممكن است، به ما ارائه می دهند.
در این زندگی سعادتمند خرد نقش اصلی را بر عهده دارد. براساس تعبیری خیرخواهانه می توانیم امیال ارزشمند نفسانی را تصدیق كنیم و سهم لذات جسم را هم رعایت كنیم. طرفداری كردن از عدالت خوب است، هنگامی كه فرد واقعاً عادل باشد. می توان از لذت خوردن یك غذای خوب تا حد اعلای آن بهره برد، تنها تا زمانی كه تعارضی بین آن لذت و آنچه كه به حكم خرد در مجموع برای فرد بهترین است وجود نداشته باشد.
لذت، میل و عشق بدون داوری خرد در مورد آنچه بهترین است، خود را به عنوان مهم ترین امر عرضه میكند. در حالی كه خرد و تجربه به عنوان اصول راهبر به ما میگویند كه دنباله روی از لذت، میل برای خودبزرگنمایی و عشق آتشین می توانند به مصیبت منتهی شوند.
به نقل از روزنامه شرق
................................................................
عشق افلاطونی (platonic love) هم عجب چیز پیچیدهای است!
اگر حوصله کردید نگاهی به بلاگ فلسفی Talking Philosophy - The Philosophers' Magazine Blog بیندازید و سایر مطالب جف میسون و دیگر نویسندگان مجله talking philosophy را بینید.
... از آنجایی كه تقریباً هرچیزی كه درباره سقراط می دانیم، از افلاطون به دست آمده است، مشكل است كه نظرات این دو را از هم تمییز داد و مردمان هوشمند می توانند [همزمان] دیدگاه هایی متفاوت بدون تناقض یا بلاهت آشكار داشته باشند.
یك توضیح رایج این است كه افلاطون دیالوگهای ابتداییاش را با الهام از نظرات سقراط نوشت، اما دیالوگ های متاخرش را بر مبنای نظرات خودش تصنیف كرد.
بنابراین اغلب دیالوگهای متقدم را «سقراطی» و دیالوگهای متاخر را «افلاطونی» نامیدهاند. گاهی ادعا می شود كه یك دیالوگ دارای هر دو عنصر سقراطی و افلاطونی است.
برای نمونه گفته میشود كه مقدمه «جمهور» سقراطی است، زیرا از چیستی عدالت پرسش میكند، بدون اینكه نتیجهای را بیان كند؛ در حالی كه بقیه این دیالوگ، افلاطونی است، زیرا احتمالاً در آن افلاطون تفكرات پختهاش را بیان میكند.
مفسران مدتهاست كه دریافتهاند چنین قلمداد می شود كه سقراط در رساله های «پروتاگوراس» و «گورگیاس» سخنان متضادی می گوید. به نظر می آید كه سقراط در «پروتاگوراس» این دیدگاه را می پذیرد كه لذت خوب است، بدون اینكه ملاحظهای در مورد تفاوت لذت های والاتر (عقلانی یا روحانی) یا پست تر (جسمی) داشته باشد؛ در حالی كه او در رساله «گورگیاس» نظر طرف مباحثهاش، «كالیكلس»، مبنی بر این كه لذت بالاترین خیر است را رد میكند و سعادت را در زندگی منوط به كامیابی در ارضای والاترین امیال میداند. «پروتاگوراس» را یك دیالوگ ابتدایی و «گورگیاس» را یك دیالوگ میانی میدانند. آیا راهی وجود دارد كه بین سخنان افلاطون در مواقع مختلف سازگاری برقرار كنیم؟
سقراط را اغلب فیلسوفی سعادتگرا وصف كردهاند، به این معنا كه او معتقد است كه همه ما میخواهیم خوشبخت باشیم و آن چیزی را خیر محسوب میكنیم كه باعث خوشبختی ما شود یا در خوشبختی ما دخیل باشد. به نظر او تمام آنچه ما برای سعادت به آن نیاز داریم، دانایی در مورد چیزهایی است كه واقعاً برای ما «خوب»اند. او می گوید كه هیچكس عامدانه خطا نمیكند مگر به علت جهل. از نظر او چیزی به عنوان «ضعف اراده» وجود ندارد كه به مواردی اطلاق می شود كه به نحوی ناخواسته آنچه را كه می دانیم بد یا نادرست است انتخاب كنیم. ضعف اراده صرفاً نوعی خطاست. فلسفه به ما كمك خواهد كرد تا از خطاها اجتناب كنیم. ما با به پرسش گرفتن عقاید مورد قبول، دركمان را تصحیح می كنیم و به این ترتیب زندگی بهتری نه فقط از دیدگاه فردی، بلكه به صورت واقعی خواهیم داشت.
محققان در مورد اینكه چرا سقراط پدیدهای این قدر عموماً بازشناخته شده همچون ضعفهای اراده را انكار می كند و اینكه آیا استدلال او جوابگوی نظرش هست یا نه، اختلاف نظر دارند.
یك دیدگاه رایج این است كه افلاطون به این نتیجه رسیده بود كه سقراط برداشتی بیش از حد ساده از روح دارد. برای مثال افلاطون در «جمهور» از زبان سقراط سه بخش را برای نفس قائل می شود، در حالی كه در دیالوگ هایی كه تصور میشود ابتداییترند، چنین تقسیم بندی وجود ندارد.
این سه بخش شامل امیال یا شهوات جسمانی غیر عقلانی، روح یا thmos (بخشی از ما كه خواستار بازشناسی و توجه است، از شرمندگی می هراسد و خشم بر حق را احساس می كند) و نهایتاً خرد یا nous كه توانایی شناخت «خیر» و راهنمایی كل شخص را به سوی آن دارد.
برخی معتقدند كه افلاطون به این نظر رسید كه عقاید ابتدایی سقراطیاش مبنی بر اینكه خرد ناب برانگیزاننده ما برای جست وجوی خیر است، همیشه كفایت نمیكنند. خرد نیاز به همكاری روح یا thmos دارد تا شهوات بخش غیرعقلانی نفس را كنترل كند، به عبارت دیگر چیزی علاوه بر شناخت ناب باید موجود باشد تا ما را برانگیزد. براساس این ملاحظه، افلاطون نظریه روانشناختی پیچیدهتری نسبت به سقراط به وجود آورد، دقیقاً به این خاطر كه به مسئله ضعف اراده بپردازد. البته خرد لذات، امیال و عشقهای خاص خودش را هم دارد.
نظرات افلاطون ریشه در پرسش سقراطی در مورد بهترین شیوه برای داشتن یك زندگی انسانی است، اگر هدف یافتن پاسخ این پرسش باشد، آنگاه هر چه درباره لذت، میل و عشق میگوییم، این هدف را بازتاب خواهد داد. در این صورت ما درصدد خواهیم بود كه لذات، امیال و عشق هایی را بپرورانیم كه با هدف داشتن بهترین زندگی سازگار باشد و از نظر افلاطون بهترین زندگی، زندگی ای است كه خرد نقش اصلی، گرچه نه تمام و كمال، را در آن داشته باشد.
لذت را درنظر بگیرید. یك فرد معقول به چه لذت هایی امكان ورود به اقتصاد روانیاش را می دهد؟ یقیناً نه لذتهایی كه به او آسیب برساند. خرد رفاه كل شخص را در درازمدت- و نه بخش خاصی از او را در مدتی كوتاه- در نظر دارد. در دیالوگها رویهای از ریاضت گرایی وجود دارد. اغلب به ما در مورد خطرات لذت های جسمی هشدار داده می شود. این گونه لذات ما را از تأمل كردن درباره امور والاتر بازمی دارند. ما وقتمان را بر سر آنها تلف می كنیم. به علاوه لذت نوشیدن با درد تشنگی، لذت خوردن با گرسنگی و لذت جنسی با شهوت تعدیل می شوند. جسم متلون و بی ثبات است. جسم شما را در پایان مأیوس خواهد كرد، باید مراقب این گونه لذات بود زیرا كه عقلانی نیستند،
به بیان دیگر آنها رفاه كل موجود را در نظر نمی گیرند. سقراط در دیالوگها با بی میلی می پذیرد که مادامی كه با بداقبالی داشتن جسمیت روبه روییم، در معرض امیال قرار داریم و با ارضای آنها اغلب به لذاتی دست می یابیم كه خودمان باید انكارشان كنیم.سقراط اغلب به ما میگوید كه برخی از لذات ضروریاند، در حالی كه برخی دیگر غیرضروریاند. برخی از آنها والاتر از دیگرانند. به ما توصیه می شود كه لذات ضروری مانند خوردن و نوشیدن را در حدی متعادل دریابیم و از لذات غیر ضروری مانند امور جنسی پرهیز كنیم. اساساً در دیالوگها به ما توصیه می شود كه زندگی زاهدانهای را توأم با تامل عقلانی در مورد حقایق ابدی یا به اعمال همگانی پرهیزكارانه بگذاریم.
اما در مورد میل چه باید كرد؟ لذت و میل به نحوی تنگاتنگ به هم مرتبطند، چرا كه نتیجه ارضای میل، لذت است، بدون توجه به اینكه هدف میل چه باشد، خوب یا بد. میل به خوردن، نوشیدن، برقراری رابطه جنسی همگی توانایی نابود كردن یا پایان دادن به زندگی افرادی را دارند كه آنها را دنبال میكنند. با این حال بسیاری از امیال و لذت های ناشی از آنها به طور خالص جسمی نیستند. ما احساس میكنیم كه زندگی تنها به خوردن، نوشیدن و پرداختن به امور جنسی خلاصه نمی شود. امیال ما به دیگران و توجه آنها به ما ارتباط پیدا می كند. میل به افتخار، شكوه، شهرت، زبانزد شدن و ثروت از این جمله اند. یا شناخته شدن در میان همردیفان میلی است كه می تواند زندگی فرد را سازماندهی كند، همانطور كه میل به جمع كردن ثروت یا قدرت این گونه است.
هدف ما باید این باشد كه امیال شخصی اساساً تحت تسلط خرد باشند، چرا كه فرد به خیر كلی توجه دارد. بسیاری از دیالوگهای افلاطون به ما توصیه می كنند كه امیالی را بپرورانیم كه ارضای آنها لذات ذهنی و یا لذات زیبایی شناختی صرف را به بار آورد. میل به آموختن باید در بالاترین رده قرار گیرد و خرسندی حاصل از یادگیری بالاترین لذت هاست. ما همچنین باید به میل برای عدالت برای همه و انجام عمل درست دست یابیم. در این دیالوگ ها به ما گفته می شود كه در مقایسه با انجام كارهای شایسته و تفكر صحیح و بیماری ها و مرگ جسمی اموری گذرا و كم اهمیتاند. برای زیستن خوب باید امری مطلوب تر از زندگی جسمی وجود داشته باشد. به ما گفته می شود كه مرگ جدایی جسم از روح است و فلسفه ما را برای این جدایی آماده می كند.
و در نهایت عشق از نظر افلاطون. هدف عشق از دیدگاه خرد چیست؟ بالاتر از همه، باید یك صورت مثالی یا الگوی جهانشمول وجود داشته باشد كه هرگز در دنیای محسوس به نحوی كامل قابل درك نیست. در مورد عشق، این الگو صورت مثالی امر زیباست. پیام رساله «ضیافت» افلاطون این است كه عشق به «امر زیبا» ما را به امر خیر رهنمون می شود. عشق به «امر زیبا»، كه به نحوی تنگاتنگ احساسات ما را تحت تاثیر قرار می دهد، به ارواح ما امكان می دهد كه به نقطه ای صعود كند كه روح در آن به تنهایی می تواند سایر صور مثالی و در میان آنها ، صورت مثالی «امر خیر»، همچون خورشید در منظومه شمسی را باز شناسد. در دیالوگ ها به نحوی تقریباً راز ورزانه به ما گفته می شود كه «امر خیر» در فراسوی «هستی» قرار دارد و نه تنها به خودش بلكه بر همه صور مثالی دیگر از جمله صورت مثالی «امر زیبا» پرتو می افكند. مااز عشق به یك جسم زیبا به عشق به یك روح زیبا و از آن به زیبایی حكومت قانون و سایر نهادهای انسانی می رسیم. ما با پشت سر گذاشتن انسانها، زیبایی را در حقیقت و دانایی را درك می كنیم و فراسوی آن صور مثالی قرار می گیرند كه فی نفسه وجود دارند. عشق قدرت عظیمی است كه می تواند ما را از خودمان بیرون بیاورد و ما را به واقعیتی فراسوی وجود جسمی مان سوق دهد.
بنابراین نتیجهای كه می توان گرفت این است كه اندیشه های افلاطون درباره لذت، میل و عشق دستورالعملی برای زندگی سعادتمند در حدی كه در هنگام اتصال به جسم حیوانی ممكن است، به ما ارائه می دهند.
در این زندگی سعادتمند خرد نقش اصلی را بر عهده دارد. براساس تعبیری خیرخواهانه می توانیم امیال ارزشمند نفسانی را تصدیق كنیم و سهم لذات جسم را هم رعایت كنیم. طرفداری كردن از عدالت خوب است، هنگامی كه فرد واقعاً عادل باشد. می توان از لذت خوردن یك غذای خوب تا حد اعلای آن بهره برد، تنها تا زمانی كه تعارضی بین آن لذت و آنچه كه به حكم خرد در مجموع برای فرد بهترین است وجود نداشته باشد.
لذت، میل و عشق بدون داوری خرد در مورد آنچه بهترین است، خود را به عنوان مهم ترین امر عرضه میكند. در حالی كه خرد و تجربه به عنوان اصول راهبر به ما میگویند كه دنباله روی از لذت، میل برای خودبزرگنمایی و عشق آتشین می توانند به مصیبت منتهی شوند.
به نقل از روزنامه شرق
................................................................
عشق افلاطونی (platonic love) هم عجب چیز پیچیدهای است!
اگر حوصله کردید نگاهی به بلاگ فلسفی Talking Philosophy - The Philosophers' Magazine Blog بیندازید و سایر مطالب جف میسون و دیگر نویسندگان مجله talking philosophy را بینید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر