۱۳۸۷ اسفند ۱۲, دوشنبه

خورشت خرفه


قدیم‌ها که مادربزرگم در تربت جام می‌آمد دنبالم دم مدرسه، در راه برگشتن، در حالیکه من حواسم به داستان قالیچه پرنده بود که دیشب کارتون‌اش را دیده بودم، او خم می‌شد و گیاه‌های خوراکی و دارویی را از توی باغچه‌های خیابان‌‌ها، درآمده بود، جمع می‌کرد- آن زمان‌ها هنوز توی خیابان‌های شهرها چیزهایی سبز می‌شد و بستنی لیوانی دانه‌ای 5 ریال بود. از جمله این گیاهان "خُرفه" بود. سبزیی با برگ‌های قاشقی ضخیم، و بعد البته باید در خانه به زور خورشت خرفه می‌خوردم!

هیچ نظری موجود نیست: