۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

جرات ابله‌بودن داشته باش!



جروبحث‌ میان گزارشگران و دبیران یک رویداد همیشگی در کار روزنامه‌نگاری است، اما این مشاجره در حوزه روزنامه‌نگاری علمی،‌ بعد جدیدی به خود می‌گیرد، مشکل فهم خود موضوع گزارش. خانم کی سی کول، علمی‌ نویس سابق لس آنجلس تایمز، و مدرس روزنامه‌نگاری علمی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در مقاله پیش رو به این موضوع پرداخته است:


روزنامه‌نگاران علمی مانند بسیاری از گزارشگران دیگر، باید وقت زیادی را صرف آموزش دادن به دبیرانشان در مورد غرابت‌های حوزه‌ کاری‌شان‌ کنند، و به طور کلی این جر و بحث‌ها نه تنها روشنی‌‌بخش است، بلکه نهایتا به تهیه گزارش‌های بهتر منجر می‌شود.
اما در یک جاست که ما به در بسته برمی‌خوریم؛ نه، مشکل این نیست که دبیران آنقدر تیزهوش نیستند که علم را بفهمند. در واقع قضیه برعکس است: آنها بیش از حد به تیزهوش‌ بودن عادت کرده‌اند، و بنابراین نمی‌توانند با این حقیقت کنار بیایند که علم را " نمی‌فهمند".
اخیرا داشتم درباره این مشکل با یکی از همکاران بحث می‌کردم که ماه‌ها به در بسته کوبیده بود تا گزارشی در مورد "نیروی تاریک" و اسرارآمیز در کیهان‌شناسی را به تایید دبیران نیویورکر برساند. او شکایت می‌کرد که "آن‌ها همه‌اش می‌گفتند که آن را نمی‌فهمند!" خوب " البته" که آن را نمی‌فهمند. هیچ کسی آن را نمی‌فهمد. دقیقا به همین دلیل است که این موضوع این همه جذاب است.


بقیه مطلب را در سایت مرکز آموزش همشهری بخوانید.

۱۳۸۸ فروردین ۲۹, شنبه

انتخاب جدید زنان: زندگی بدون قاعدگی ماهانه


لیندا ای جانسون

دستکاری در چرخه‌‌های ماهانه زنان ده‌ها سال است که ادامه داشته است، اما در سال‌های اخیر شرکت‌های دارویی در حال ابداع شیوه‌های ساده‌تر برای محدود کردن پریودهای زنان یا حذف آن بوده‌اند، و زنان بیشتر و بیشتری دوره قاعدگی را کنار می‌گذارند.

 پزشکان می‌گویند استفاده از قرص‌های خوراکی ضدبارداری یا سایر داروهای هورمونی ضدبارداری برای مهار کردن قاعدگی، به خصوص در میان زنان جوان رواج یافته است.

 در حال حاضر قرص ضدبارداری Seasonale در بازار دارویی موجود است که تعداد قاعدگی ها را به چهار دوره در سال محدود می‌کند.

 اولین قرص ضدبارداری با مصرف مداوم با نام Lybrel   نیز وارد بازار دارویی شده است که می‌تواند قاعدگی را به طور مداوم مهار کند.

 سایر شرکت‌های دارویی هم به دنبال راه‌های دیگری برای محدود کردن دوره‌های قاعدگی در زنان بوده‌اند.

 اغلب  پزشکان می‌گویند که معتقد نیستند که مهار کردن قاعدگی با مصرف مداوم مداوم داروهای هورمونی خطرناک‌تر از مصرف طولانی‌مدت داروهای ضدبارداری به شکل فعلی باشد که دریافت قرص هر ماه برای حدود یک هفته قطع می‌شود تا قاعدگی رخ دهد.

زنان حدود نیم قرن است از قرص‌های ضدبارداری استفاده کرده‌اند، بدون آنکه مشکل مهمی برای آنها رخ دهد، اما برخی پزشکان معتفدند که ابتدا باید پژوهش‌های بیشتری در مورد مصرف طولانی این قرص‌ها رخ دهد.

... یک تحقیق اینترنتی غیرعلمی برای انجمن متخصصان بهداشت تولیدمثل آمریکا نشان داد که دست کم دوسوم زنان پاسخ‌دهنده از خستگی، خونریزی شدید، دردهای چنگه‌ای و حتی عصبانیت در طول دوره قاعدگی‌شان شکایت دارند. حدود نیمی از آنها گفتند تمایل دارند که اصلا پریود نشوند یا هر وقت که خواستند پریود شوند.

 دو بررسی ملی اخیر در آمریکا نشان داد که از هر 5 زن یک نفر از قرص‌های ضدبارداری خوراکی برای متوقف کردن یا به عقب انداختن پریودش استفاده می‌کند...

...............................................

قرص ضدبارداری "بدون قاعدگی" به تأیید رسید

۱۳۸۸ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

خلوت از دست رفته در دنياى مجازى


لوچيانو فلوريدى

حریم‌شخصی (Privacy) مسئله اى هزارچهره است؛ چون مارى هفت سر كه چون يك سرش را قطع مى كنيد، دو سر به جايش مى‌رويد.

"دستورالعمل اتحاديه اروپا درباره حفاظت اطلاعات" حریم‌شخصی اطلاعاتى (informational privacy) را تقريباً به حد يكى از حقوق اساسى بشر رسانده است، چرا كه دولت هاى عضو را متعهد می‌کند که از "حقوق و آزادى‌هاى بنيادى اشخاص طبيعى و به خصوص حق آنها در حفظ حریم‌ شخصی در رابطه با پردازش اطلاعات شخصى" محافظت كنند (ماده اول دستورالعمل). با اين حال در اين روزها "برادر بزرگ" به يمن موتور جستجوى اينترنتى شما، گوگل، سر ديگرى پيدا كرده است.

امروز هر كسى مى تواند اطلاعات مربوط به هر كس ديگرى را بر روى گوگل جستجو کند. هر چه اين موتور جستجو قوى‌تر شود، هر چه به طور گسترده‌تر و عميق‌ترى در شبكه كاوش كند، به وسيله‌اى مفيدتر و پرطرفدارتر بدل مى‌شود. بسيارى اين اوج گيرى ديالكتيكى را امتيازى ناشى از ماهرتر شدن موتور جستجو مى‌شمرند. مشكل اين است كه هر جزيى از اطلاعات درباره شما كه در شبكه باقى مى‌ماند، دير يا زود ممكن است در معرض جستجو با گوگل قرار گيرد. حقيقت آن است كه ما در سپهر اطلاعاتى شفافى زندگى می‌کنيم و تجاهل يا بيزارى ما نسبت به آن تفاوتى ايجاد نمى‌كند. اما ما به دنبال اين سر آن مار هفت سر نيستيم.

شكايت كردن از "كوكى"ها (Cookies) نيز هدف ما نيست. كوكى‌ها مدت‌ها است كه در ميان ما بوده‌اند. ما مى‌دانيم كه برخى از آنها بى‌خطر و يا حتى مفيدند و مى‌دانيم كه چگونه با آنهايى كه اين گونه نيستند، برخورد كنيم.نه، مشكل جديد حریم‌شخصی در رابطه با موتورهاى جستجو و به طور خاص گوگل قدرتمند مسئله ديگرى است. مشكل به شکل‌گرفتن شرح حالى از شما براساس كل تاريخچه جستجوهايتان برمى‌گردد.

كامپيوتر شما مى تواند از طريق تاريخچه جستجو، كوكى‌ها و "كش" (Cache) سايت هايى را كه شما بازديد كرده‌ايد،مشخص كند. خوشبختانه همه اين رد پاها تحت كنترل شماست. اما اين امر در مورد رد پاهاى به جا مانده از جست وجوهاى شما بر روى شبكه صادق نيست. گوگل براى هر جستجويى كه از طريق موتور آن صورت مى‌گيرد، آدرس IP اينترنتی شما (شماره‌اى كه كامپيوتر شما را بر روى اينترنت مشخص مى كند؛ با مراجعه به وب سايت www.showmyzip.com مى توانيد IP خود را پيدا كنيد)، زمان انجام جستجوى شما، شكل بندى نرم افزار وب‌گرد شما، كوكى‌هاى معمول و از همه مهمتر "همه كليدواژه هاى جستجوى شما" را ثبت مى‌كند. اين سوابق به شركت گوگل تعلق دارند و گرچه هويت اشخاص با آدرسهاى IP همراه نيست، اما مى توان از طريق آنها كاربران معین را رديابى كرد.

گوگل هيچ كدام آنها را براى مدتى نامحدود فراموش نخواهد كرد و از آنها مى توان مانند كاشى هاى فراوان در يك موزائيك ديجيتال با جزئيات بسيار استفاده كرد تا شرح‌حالى از شما ساخته شود. مسابقات بيست سئوالى را به ياد داريد؟ گوگل يك مسابقه ۸ سوالى بسيار پيچيده‌تر را بازى مى‌كند كه هدف آن شما هستيد، هر جستجوى جديد نقطه‌اى جديد در اين تصوير است. گوگل تنها نياز به متصل كردن آنها به هم دارد تا توصیفى به دست آيد كه تنها مختص شماست.

اين تهديد جديد پنهان نمانده است (نگاه كنيد به http://www.google-watch.org/). شركت گوگل سعى كرده است كه به نگرانى هاى فزاينده پاسخ دهد. (www.google.com/privacy.html) اما اين پاسخ ها آنقدرها كه برخى صاحب نظران انتظار دارند، اطمينان بخش نبوده است.(نگاه كنيد به www.wired.com/news/culture/0,124,67982,00htmltw=wn-story- related

مشكل اين است كه شركت گوگل توانايى اش را در جمع آورى و ذخيره داده هاى جست وجوى شما براى هر مدتى كه بخواهد حفظ مى‌كند (“هيچ سقف و محدوديت زمانى در مورد حفظ داده‌ها وجود ندارد”) و از آنها براى هر مقصودى كه فكر مى‌کند مناسب است، استفاده مى‌كند. در این "عصر گوگل" شما همان هستید كه بر روى گوگل جستجو مى‌كنيد.

هويت شخصى به موضوعى از معناشناسى تجسسى (Erotetic Semantics) بدل شده است: پرسش هايى كه مى پرسيد بهتر از پاسخ هايى كه مى دهيد هويت شما را معين مى كنند، چرا كه امكان دروغ گفتن در آنها بسيار كمتر است. بنابراين هنگامى كه داريد به جستجوى اينترنتى مى‌پردازيد، حواستان جمع باشد، روزى جستجوهاى‌تان ممكن است به سويتان بازگردند و دفعه ديگرى كه روى گوگل جستجو مى‌كنيد، چند كليدواژه را كه دوست داريد بر مبنای آنها شناخته شويد، وارد آن كنيد.

براى آغاز كردن شكل‌دهی به موزائيك وصف‌کننده‌تان هيچ وقت دير نيست.

*لوچيانو فلوريدى» مدرس فلسفه در Universita degli studi di Bari و دانشگاه آكسفورد و مولف كتاب "درآمدى بر فلسفه و كامپيوتر" (انتشارات راتلج) است.
.................................
به نقل از روزنامه شرق 1383

۱۳۸۸ فروردین ۱۷, دوشنبه

درباره جایزه لوبنر در هوش مصنوعی


لوچیانو فلوریدی

امسال (2008) هجدهمین سالگرد جایزه لوبنر در هوش مصنوعی در دانشگاه ردینگ در انگلیس برگزار شد.

انتظارات بالا بود،‌ و خیلی هم روی آن تبلیع کرده بودند. به نظر می‌رسید سازمان‌دهنده جایزه، کوین وارویک، اعتقاد دارد که این بار ماشین‌ها در "آزمون تورینگ" قبول خواهند شد. اما قضیه برعکس از آب درآمد.

تورینگ در مقاله "ماشین کامپیوتری و هوش" آزمون زیر را پیشنهاد کرد: هنگامی می‌توان کامپیوتر را هوشمند خواند که یک داور نتواند پاسخ‌های آن را در یک مکالمه متنی از پاسخ‌های انسان تشخیص دهد." او به غلط پیش‌بینی کرد که در پایان قرن بیستم،‌ 30 درصد شانس برای کامپیوترها وجود خواهد داشت که در یک مکالمه متنی با انسان مخاطب اشتباه گرفته شود.

من که امسال دعوت شده بودم تا نقش داور را در آزمون تورینگ ماشین‌ها ایفا کنم، بسیار کنجکاو و شکاک بودم. و معلوم شد که حق با من است. همانطور که انتظار داشتم، علیرغم مختصر بودن تعامل‌های من، معمولا چند پرسش و پاسخ نشان داد که بهترین ماشین‌ها هنوز از حتی به شباهت داشتن به آنچه که ممکن است با سعه صدر آن را تقریبا هوشمند خواند، نزدیک هم نبودند. مثال‌های متقاعدکننده در این مورد می‌توان زد.

من با این سوال شروع کردم: "اگر با هم دست بدهیم، دست چه کسی را دارم می‌فشارم؟" یک طرف گفت‌‌و‌گو که انسان بود، فورا به طور فرازبان‌شناختی پاسخ داد، که در این مکالمه نباید تعامل‌های بدنی مورد اشاره قرار می‌گرفت، اما به هر حال پاسخ را داد. در واقع بعد معلوم شد که این طرف گفت‌و‌گو آندرو هاجز،‌ زندگینامه‌نویس تورینگ،‌است که به آن جا دعوت شده بود تا در طرف دیگر صفحه با من تعامل کند.

در مقابل، کامپیوتر که معلوم شد،‌“Jabberwacky” [یک روبات هوشمند که توانایی چت کردن دارد] است، به طور آشکاری در پاسخ دادن به این پرسش درماند. کامپیوتر درباره چیزی دیگر صحبت کرد: "ما در ابدیت زندگی می‌کنیم. بنابراین، خوب، نه. ما اعتقاد نداریم."

 ‌این پاسخ یک راهبرد معمول، لودهنده، کسالت‌‌بار، "الیزا"یی است که ما ده‌ها سال است کاربرد آن را دیده‌ایم. شگردی ملال‌آور.

سوال دوم دریافت اولیه مرا تایید کرد:"من یک جعبه جواهرات در دستم دارم، چندتا سی‌دی می‌توانم در آن بگذارم؟" بار دیگر مخاطب انسانی توضیحاتی ارائه کرد، اما کامپیوتر حسابی زیر پاسخ ماند. "الیزای" بیشتر.

[الیزا برنامه کامپیوتری است، ساخته جوزف ویزنبوم که نوشتن آن از 1964 تا 1966 طول کشید، و متن‌ها را می‌خواند.]

سوال سوم در پایان پنج دقیقه پرسیده شد: "چهار پایتخت بریتانیا سه، منچستر و لیورپول هستند. غلط این جمله چیست؟" بار دیگر کامپیوتر قاطی کرد.

اگر نتایج آزمون تورینگ در ردینگ آنقدرها که می‌باید، بد نبود، (برخی از کامپیوترها توانستند چند دقیقه‌ای سر داوران کلاه بگذارند)، به خاطر این بود که برخی از داوران سوالات بی‌نتیجه می‌پرسیدند، مثل "آیا تو کامپیوتری؟" یا "آیا به خدا اعتقاد داری؟" (این‌ها مثال‌های واقعی هستند. واضح است که آنها (داوران، نه کامپیوترها) به دو نکته اساسی در مورد کل این امتحان توجه نکرده بودند.

اول اینکه،‌پاسخ‌ها باید تا حد ممکن اطلاعات‌دهنده باشند، به این معنا که فرد باید سعی کند میزان شواهد مفید به دست آمده از پیام‌ دریافتی را به حداکثر برساند. این همان قاعده‌ای است که در مسابقه 20 سوالی هم حاکم است:‌هر سوال باید جوابی را برانگیزد که تفاوت "بسیار قابل‌توجهی" را با وضعیت اطلاعات شما داشته باشد، و هر چه این تفاوت بیشتر باشد، بهتر است. اما نمونه‌های بالا، پرسش‌های با پاسخ "بله" یا "نه" مطلقا در مورد اینکه طرف گفت‌و‌گوی شما کیست، به شما آگاهی نمی‌دهد، بنابراین تیری به خطارفته است.

دوم اینکه، این سوالات باید موتور نحوی را در طرف مقابل به چالش بکشد. بنابراین سوالات دیگری مانند اینکه "امروز چکار می‌کردی؟" یا "زندگی‌ات را از چه راهی می‌گذرانی؟" (دوباره، دو نمونه واقعی) نیز نسبتا بی‌نتیجه هستند. دو فیلم مستند ساخته‌شده بوسیله ‌بی‌‌بی‌سی نشان می‌دهند که هر دوی این نکات بوسیله برخی از داوران نادیده‌ گرفته شده‌اند. اگر همه داوران از "اصول راهنمای ساده برای یک داور آزمون تورینگ" پیروی کنند, اولین سوال‌شان احتمالا برای افتراق‌ دادن میان انسان و ماشین کفایت می‌کرد. برای من که کافی بود.

اگر شما واقعا نیاز دارید که این برساخت را "بیازمایید"، هر چه رقم بالاتر باشد، فرایند باید سخت‌تر شود. ما معیارهای یکسانی را هنگامی آزمودن ایمنی دستگاه حرارت مرکزی خانه و نیروگاه هسته‌ای به کار نمی‌بریم. با همه احترامی که برای پیشنهاد تورینگ قائلم، اینکه چرا رفتار هوشمند (مصنوعی) باید بوسیله "آدم کوچه و خیابان" آموزش‌ندیده، عادی و اغلب غیرمطلع مورد آزمایش قرار گیرد، برای من مجهول مانده است. مگر اینکه دنبال "یارویی"‌باشید، که بخواهید سرش کلاه بگذارید.

آن روز با این اعلان پایان یافت که هیچ ماشینی در آزمون تورینگ قبول نشده است. مطابق معمول، یک ماشین که کمتر از همه مایوس‌کننده بود، برنده جایزه افتخاری3000 دلاری لوبنر شد. این برنده، برنامه البوت (Elbot ) بود که فرد رابرتز آن را خلق کرده بود. من موافق بودم که این برنامه بیش از سایرین مستحق دریافت جایزه است.

لوچیانو فلوریدی صاحب کرسی پژوهشی فلسفه اطلاعات در دانشگاه هرتفورد شایر و رئیس انجمن بین‌المللی کامپیوتر و فلسفه است.

منبع:‌ Philosophers' Magazine
.......................................
برای اطلاع بیشتر:

۱۳۸۸ فروردین ۱۶, یکشنبه

پاپ آرت ویتگنشتاینی

نه منو می‌فهمی ، نه ویتگنشتاین رو!

۱۳۸۸ فروردین ۱۴, جمعه

بی‌احترامی در دنیای مجازی

چرمی استنگروم

احتمالاً شما هم اى‌ميل هايى با محتواى تند و غيرمحترمانه و حتى سرشار از ناسزا دريافت كرده ايد و شايد خودتان چنين اى‌ميل‌ هايى را فرستاده‌ايد.

تامل درباره اين پديده بيانگر نوعى بى‌توجهى به افرادى است كه با آنها از طريق ای‌ميل ارتباط برقرار می‌كنيم؛ به اين معنا كه در ارتباط اينترنتى برخلاف ارتباط مستقيم و غيرمجازى نياز به ابراز خودكار توجه و احترام به عنوان پيش‌شرط ارتباط وجود ندارد و احتمالاً بسيارى از افرادى كه اى‌ميل هاى تند و توهين آميز براى افراد ناآشنا مى‌فرستند، غيرممكن است در يك ارتباط با يك فرد غريبه به صورت رو در رو چنين سخنانى را اظهار كنند.

تا حدى اين تفاوت را مى‌توان بر مبناى خصوصيات واضح اى‌ميل توضيح داد:اول آنكه: اى‌ميل معمولاً به طور خودانگيخته و فورى نوشته مى‌شود و بنابراين احتمال بسيارى وجود دارد چيزهايى با عجله در يك اى‌ميل نوشته شود كه اگر فرد زمانى را صرف تامل مىكرد، اصلا آنها را بيان نمى كرد.دوم آنكه: اينترنت تسهیل‌کننده نوعی ارتباط تقريباً گمنام است. بنابراين ما در زندگى‌هاى مجازى‌مان بر روى اينترنت با احتمال بيشترى ممكن است با افرادى ارتباط برقرار كنيم كه هرگز ملاقاتشان نكرده‌ايم و قرار هم نيست ملاقاتشان كنيم و آنها هم چيزى درباره ما نمى‌دانند.

در چنين وضعيتى احتمال بيشترى وجود دارد كه ما با اين افراد به طريقى رفتار كنيم كه گويى آنها سوژه هاى كاملاً انسانى نيستند.سوم آنكه: ارتباط از طريق اينترنت همراه با فاصله اى جغرافيايى است كه بسيارى از موانع را كه براى ابراز رفتار پرخاشگرانه در دنياى واقعى و غيرمجازى وجود دارد، برطرف مى‌كند.دست كم به خاطر فرستادن اى‌ميلى توهين‌آميز مشتى حواله صورت شما نمى‌شود، در حالى كه در ارتباطى رو در رو چنين واكنشى به ناسزاگويى بسيار محتمل است.

گرچه همه اين عوامل مهم هستند، اما تنها بخشى از ماجرا را بيان مى‌كنند. امرى كه به همان اندازه مهم این است كه قواعدى كه ما براى استفاده از اى‌ميل آموخته‌ايم، بسيار سردستى‌تر از ساير اشكال ارتباط نوشتارى است. براى مثال بسيارى از افراد هنگام نوشتن اى‌ميل به قواعد نامه نويسى مانند اداى احترام آغازنامه، استفاده از حروف بزرگ، جملات كامل، عبارت تعارف‌آميز انتهاى نامه و مانند آن و حتى گاهى املاى صحيح كلمات فكر نمى‌كنند.

امتياز اين غيررسمى بودن در مرتبه اول افزايش سرعت است؛ اما اين امتياز در اغلب موارد به قيمت بى‌توجهى به شخصى كه اى‌ميل را مى‌خواند، تمام مى‌شود..

قواعد استفاده از اىميل براساس اين فرض هستند كه در ارتباط بيش از همه محتواى پيام است كه اهميت دارد و نه برداشت‌ها و احساسات شخصى كه پيام را دريافت مى‌كند.

اين نحوه ارتباط بسيار متفاوت از نوشتن نامه معمولی است كه در آن بسيارى قواعد سبكى سنتى، كه برخى از آنها هنوز هم رايجند، دقيقاً براى برقرارى ارتباطى محترمانه، گرچه كليشه‌اى، با دريافت‌كننده نامه به كار مى‌روند مثلاً عدم ابراز احترام در ابتداى يك نامه كاغذى در بسيارى اوقات علامتى از بى احترامى شمرده مى‌شود.

ادعاى من اين نيست كه افرادى كه با يكديگر اى‌ميل مبادله مى‌كنند براى همه احترامى قائل نيستند، مسلماً در بسيارى موارد اين گونه است.

مسئله اصلى اين است كه ضرورتى براى نشان دادن چنين توجه و احترامى احساس نمى‌شود. در بسيارى از اى‌ميل هاى كوتاه و سطحى كه افراد روزانه براى يكديگر مى‌فرستند چنين توجهى ديده نمى‌شود؛ و در نتيجه گرايشى به بى‌توجهى به اينكه اى‌ميل ها چه اثرى برگيرنده دارد- هنگامى كه محتواى پيام چنين توجهى را ايجاب مى كند (مثلاً هنگامى كه اى ميلى توهين آميز فرستاده مى شود) - وجود دارد. به عبارت ديگر غيررسمى بودن و سرعت ارتباط از راه اى‌ميل در شرايطى معين ضرورت مسلم اخلاقى رفتار با افرادى را كه با آنها ارتباط برقرار مى‌كنيم، به عنوان سوژه‌هاى كامل انسانى برهم مى‌زند.

آيا فيلسوفان نسبت به اين گرايش ايمن هستند؟ متاسفانه خير. براى امتحان مى توانيد به بعضى از اى‌ميل هايى كه درباره منازعه فلسطين و اسرائيل رد وبدل شده است در آرشيو (Philos-1 http://listserv.lir.ac.uk/archives/philos-1.html) ،فهرست پستى (mailing list) اصلى فيلسوفان بريتانيا نگاهی بیندازید، مشاهده كنيد.

از خواندن اين اى ميل ها چيزى درباره خاورميانه نخواهيد آموخت، اما شواهد بسيارى خواهيد يافت كه فيلسوفان در زندگى هاى مجازى شان چقدر بد رفتار مى‌كنند.

جرمى استنگروم دبير بخش رسانه «مجله فيلسوفان» و يكى از ويراستاران كتاب «آنچه فيلسوفان به آن مى انديشند» (انتشارات Continum)است.
....................
به نقل از روزنامه شرق 1384

رسانه‌های همگانی و امور جنسی

بهناز دوران
دانشجوی دکتری روانشناسی دانشگاه تربيت مدرس

مقدمه

انقلاب ارتباطي سده بيستم وبيست و يكم، فراتر از الكترونيكي كردن صرف رابطه بين انسانها بوده است. اين انقلاب كه خود زاده دگرگوني هاي فن آوري، اجتماعي، روانشناختي و نهايتا مفهومي ست، نه تنها قواعد و قوانين حاكم بر ارتباط و تعامل بين انسانها، بلكه نگرش ما را نسبت به خود، ديگران و جهان تغيير داده است. پيشرفت و پيچيده تر شدن فن آوريهاي ارتباطي، بر همه شئون زندگي بشر ، موثر افتاده است ( اولسون، 1377).

به نظر مي رسد ازميان جنبه هاي گوناگون فرايند ارتباط جمعي تاثيرات آن بيش از همه مورد مطالعه و بحث قرار گرفته است. اين امر دلايل زيادي دارد. هدف قسمت عمده اين تحقيقات ، اين بوده كه از رسانه ها براي نفوذ در مردم استفاده شود تا كاري را انجام دهند كه در حالت عادي ممكن است انجام ندهند. علت ديگري كه موجب بحث و تحقيق درباره رسانه هاي جمعي شده، ترس از آثار بد رسانه ها مانند خشونت، بي تفاوتي و تغيير رفتار جنسي بوده است. يراي درك صحيح تر از آثار احتمالي رسانه ها بايد عناصر تاثير گذار بر آن يعني محتوا، مخاطب و ماهيت رسانه را شناخت.

محتواي جنسي

تحليل هاي گوناگون نشان داده كه امور جنسي، جزء مشترك محتواي رسانه هاي همگاني است*(چاپين [1]، 2000؛ تايلر [2]، 2005 ؛ گريفيتس [3]، 2001). اين محتوا مي تواند به صورت مستقيم جنبه آموزشي داشته يا در طيفي از روابط عاشقانه و لطيف تا محصولات پرونوگرافي [4] و خشن گسترده باشد.

در رسانه ها، عموما، روابط جنسي عاشقانه، خارج از تعهد ازدواج و بدون كنترل؛ با خودجوشي، لذت، طبيعي و خصوصي بودن، و روابط جنسي ايمن؛ با برنامه ريزي ، مصنوعي بودن و كار تداعي شده است ( چاپين، 2000؛ بدر، 2004). يكي از پيامهاي اين برنامه ها سهل گيري روابط جنسي در روابطي كه سطوح پايين تري از تعهد را دارند، مي باشد( تايلر، 2005).

همچنين، در گستره رو به رشد محصولات پرونوگرافي، زنان به صورت ابزار جنسي تحت انقياد مردان، كه از رنج بردن و تحقير لذت مي برند، تصوير شده اند. اين محصولات، بهره كشي جنسي و خشونت عليه زنان را ترويج مي كنند( لو [5] & وي [6]، 2002).

مخاطبين / پيامدها

آنچه به نگراني از حضور امور جنسي در رسانه ها مي افزايد، مخاطبين كودك و نوجوان مي باشد. گرچه معمولا والدين بر اعمال كودكان نظارت داشته و براي آنها انتخاب مي كنند، اما ظهور اينترنت تا حد زيادي در امركنترل و انتخاب، اخلال ايجاد كرده است. حجم بالاي مطالب جنسي در اينترنت، دسترسي آسان به سايتهاي پرونوگراف و لينكها موجود در سايتهاي ظاهرا مناسب به همراه ماهيت دستگاه كامپيوتر كه استفاده انفرادي از آن مرسوم تر و آسان تر است، همگي امر نظارت والدين بر كودكان را دشوار كرده است. بلوغ زود رس و درك نادرست مفاهيم از آثار احتمالي اين مواجهه است كه تاييد آن نيازمند مطالعات طولي مي باشد.

در مورد نوجوانان پيچيدگي امر بيشتر است. رسش جنسي و جسماني معمولا جلوتر از تحول شناختي و اجتماعي مي باشد. از طرفي نوجوان در جستجوي اطلاعات مناسب با تكاليف تحولي خود مي باشد و به دليل علاقه به استقلال از والدين، رسانه هاي همگاني جانشين مناسبي براي كسب اطلاعات مي گردد. دستيابي به رفتار جنسي مناسب يكي از تكاليف مهم اين دوره است كه الگو قرار دادن محتواي رسانه ها منجر به يادگيري تكنيكهاي عشق ورزي، كاهش بازداري جنسي، تغيير نگرشهاي جنسي و شكل دهي رفتار جنسي به وسيله انتقال هنجارها مي شود(چاپين، 2000 ). طبق نتايج يك مطالعه ، نوجواناني كه با شخصيتهاي رمانتيك برنامه هاي تلويزيون همسان سازي كرده بودند، عقيده داشتند كه كنترل بارداري، جنبه عاشقانه را كم مي كند( رادك [7] و كردر- بلز [8]،1980 به نقل از چاپين، 2000). دراين راستا افزايش حاملگي و بيماريهاي مقاربتي در ميان نوجوانان ]در آمريكا[ مي تواند قابل تامل باشد(چاپين، 2000).

در ارتباط با تاثير محصولات پرونوگراف، تحقيقات به اثر گذاري بر نگرش مردان نسبت به زنان، افزايش پذيرش خشونت عليه زنان و وادار كردن زنان به اعمال جنسي ناخواسته اشاره كرده اند( لو & وي، 2002).

بايد توجه داشت كه هرچه افراد موضوعات جنسي منعكس شده در رسانه را واقعي تر بدانند، ميزان پذيرش سهل گيري جنسي در آنها بيشتر است به خصوص اگر اين موضوعات به صورت كلامي ارائه شوند(تايلر، 2005).

راهكارها

اين اتفاق نظر كلي وجود دارد كه محتواهاي رسانه هاي امروزي براي بخش خاصي از جمعيت خصوصا كودكان و نوجوانان مناسب نمي باشد. اما درمورد اينكه چگونه دسترسي به چنين محتواهايي را محدود كنند، توافقهاي كمي وجود دارد. دو صورت كلي كنترل محتواي رسانه ها، سانسور [9] و اعمال نظامهاي درجه بندي [10] است.
معمولا سانسور توسط اولياي امور و صاحبان قدرت و نفوذ در آن حيطه صورت مي گيرد. در نظامهايي كه سانسور وجود دارد افراد و سازمانها براي اينكه از تعرضات در امان بمانند، به خود سانسوري دچار مي شوند.

نظامهاي درجه بندي توسط توليد كنندگان و يا شخص ثالث اعمال مي شود. درحال حاضر سيستمهاي رسمي و غير رسمي متعددي جهت درجه بندي رسانه ها وجود دارد كه براي كمك به افراد جهت تصميم گيري در انتخاب آنچه مي بينند و مي شنوند يا كمك به والدين جهت نظارت بر تجارب رسانه اي فرزندانشان مورد استفاده قرار ميگيرد. از ميان سيستمهاي درجه بندي مي توان به ESRB و MPAA و UMC اشاره كرد كه محتويات را در حوزه هاي امور جنسي، زشت زباني، خشونت و سو استفاده از مواد ارزيابي مي كنند.

درمورد تاثير درجه بندي، برخي عقيده دارند كه اگر محتويات خاص همچون ميوه ممنوعه در نظر گرفته شوند اين امر مي تواند اثر معكوس داشته باشد و جذابيت موضوع منع شده را زيادتر كند. البته اين در مورد كودكان كه انتخاب رسانه به عهده والدين است كمتر محسوس است اما در مورد نوجوانان كه والدين كنترل كمتري بر تجارب رسانه اي آنها دارند ، مي تواند قابل ملاحضه باشد. تحقيقات نشان داده كه اين اثر مي تواند به وسيله ي درجه بندي براساس محتويات به جاي درجه بندي براساس سن كاهش يابد( فانك [11] و همكاران، 1999).

ترويج سواد رسانه اي [12] راهكاري ديگراست كه تلاش مي كند به افراد (معمولا كودكان دبستاني) تحليل نقادانه پيامهاي رسانه ها ، مهارتهاي ديدن و مشاركت در توليدات رسانه اي را آموزش دهد. اين امر به درك بهتر از داستانهايي كه رسانه ها مي گويند و منابعي كه استفاده مي كنند و همچنين تغييرات ارزشمند شخصيتي منجر مي شود. سواد رسانه اي اين مفهوم را در بر مي گيرد كه رسانه ها ساخته شده اند و واقعيت را مي سازند. همچنين رسانه ها دلالتهاي تجاري، عقيدتي و سياسي دارند( كلر [13] و برون [14]، 2002).

بهره گيري از قابليتهاي رسانه ها در جهت پيشگيري از انتقال HIV ( اقا و رزم، 2002)، كاهش حاملگي نوجوانان، كاهش فعاليت جنسي نوجوانان و تغيير رفتار جنسي مخاطره آميز مي تواند موثر واقع گردد(كلر و برون، 2002) . در اين راستا مي توان از بسيج رسانه اي [15] ( استفاده از مجراهاي گوناگون رسانه ها براي دستيابي به تاثيري خاص در عده نسبتا زيادي از مردم طي دورة خاصي از زمان)، پيامهاي تلويحي [16]( ترويج رفتاري خاص به صورت نامشهود بدون ايجاد مقاومت در مخاطب)، حمايت يابي رسانه اي [17](توليد اخبار و عناوين جذاب درباره موضوع مورد نظر)، رسانه هاي كوچك( مانند بروشور و پمفلت ) و مداخلات اينترنتي ( منبعي جهت اطلاع رساني امور جنسي خصوصا در غياب منابع ديگر) استفاده كرد(همان).

جمع بندي

حضور، گسترش و تاثير گذاري رسانه هاي همگاني امري انكار ناپذير و بهره گيري از جاذبه هاي جنسي و پرداختن به اين امور در رسانه ها رايج و ظاهرا جدايي ناپذير است. در اين راستا حساسيت و آگاهي والدين نسبت به محتواي رسانه اي كه كودك يا نوجوانشان در معرض آن است و نيز آشنايي با روشهاي بهينه سازي مصرف نظير سيستمهاي درجه بندي يا فيلتراسيون؛ همچنين استفاده به جا و هشيارانه مسئولين امر از قابليتهاي رسانه اي در جهت آموزش رفتار جنسي ايمن و صحيح و نيز آموزش سواد رسانه اي امري ضروري مي باشد.

درپايان بايد متذكر شد كه در مطالعه در اين حيطه بايد ويژگيهاي فرهنگي منطقه مورد نظر را مد نظر قرار داد و ارائه راهكار و برنامه ريزي، منطبق با آن ويژگيها باشد.

منابع

• اولسون، ديويد؛ رسانه ها و نمادها؛ ترجمه محبوبه مهاجر، چاپ اول، تهران؛ انتشارات سروش؛ 1377

1. Agha, Sohail & Rossem, Ronan Van; Impact of mass media campaigns on intentions to use the female condom in Tanzania. International Family Planning Perspectives, Vol 28, Issue 3, 2002

2. Chapin, John R; Adolescent sex and mass media A developmental approach. Adolescence, Vol.35, Issue 140, 2000

3. Funk, Jean B; Flores, Geysa; Buchman, Debra D, German, Gulie N; Rating electronic games violence is in the eye of beholder. Youth and Society, Vol 30, Issue 3, 1999

4. Griffiths, Mark; Sex on the internet: observations and implications for internet sex addiction. The Journal of Sex Research, Vol 38, Issue 4, 2001

5. Keller, Sarah N & Brown, Jane D; Media interventions to promote responsible sexual behavior. The Journal of Sex Research, Vol.39, Issue 1, 2002

6. Lo, Ven-hwei & Wei, Ran, Third-person effect, gender, and pornography on the internet. Journal of Broadcasting & Electronic Media, Vol 46, Issue 1, 2002

7. Taylor, Laramie D; Effects of visual and verbal sexual television content and perceived realism on attitudes and beliefs. The Journal of Sex Research, Vol.42, Issue 2, 2005

_______________________________________

به نقل از خلاصه مقالات کنگره خانواده و سلامت جنسی 1384

۱۳۸۸ فروردین ۱۳, پنجشنبه

اخلاق در سپهر اطلاعاتی


ما جامعه‌مان را "جامعه اطلاعاتی" می‌نامیم، زیرا که سرویس‌های متمرکز اطلاعاتی در آن نقشی حیاتی ایفا می‌کنند. این جامعه به عنوان یک ساختار اجتماعی تنها با ICT (تکنولوژی‌های اطلاعاتی و مخابراتی) امکان‌پذیر شده است. این جامعه از هم اکنون مسائل بنیادی اخلاقی بوجود آورده است که پیچیدگی و ابعاد جهانی آن به سرعت در حال تحول است.

بهترین راهبرد برای ساختن یک جامعه اطلاعاتی که از لحاظ اخلاقی سالم باشد چبست؟ بگذارید نتیجه‌گیری‌ام را پیشاپیش بگویم.

وظیفه ما این است که اخلاق اطلاعاتی تدوین کنیم که بتواند به جهان داده‌ها، اطلاعات،دانش و ارتباطات به عنوان یک محیط جدید یعنی سپهر اطلاعاتی بپردازد. این اخلاق اطلاعاتی باید بتواند با چالش‌های اخلاقی نوینی در این محیط جدید ظهور می‌کنند، بر اساس احترام به اطلاعات، نگهداری و حفظ ارزش‌های آن برخورد کند.این اخلاق باید اخلاقی زیست‌محبطی برای زیست‌محیط اطلاعاتی باشد.

شکاف دیجیتال (Digital Divide) منشاء اغلب مشکلات اخلاقی است که از تحول جامعه اطلاعاتی ناشی می‌شود. این شکاف ترکیبی از یک شکاف عمودی و یک شکاف افقی است. شکاف عمودی ما را از نسل‌های گذشته جدا می‌کند. ما در کمتر از یک قرن از وضعیتی منقاد طبیعت، به مدد حالتی از قدرت که توان بالقوه نابودی کامل را دارد،به وضعیت کنونی رسیده‌ایم که در آن دارای ابزارها و وسایلی برای مهندسی‌کردن کل واقعیت‌های جدید، تطبیق‌دادن آنها با نیازهای‌مان و ابداع آینده هستیم.

ما برای اولین بار در تاریخ مسئول خود وجود محیط‌های جدید هستیم. قدرت تکنولوژیک ما هنگفت است و به طور بی‌وقفه‌ای دارد رشد می‌کند.این قدرت هم اکنون آنقدر گسترده شده است که بر سد میان امر طبیعی و امر مصنوعی فائق آمده است. بنابراین مسئولیت‌های اخلاقی ما در برابر جهان و نسل‌های آینده به همان اندازه سنگین‌تر است.

متاسفانه قدرت تکنولوژیک و مسئولیت‌های اخلاقی لزوما با هوشمندی و خرد اخلاقی دنبال نمی‌شوند. ما هنوز مانند کودکان، سبکسرانه و بی‌حزم و احتیاط با جهانی شگفت‌آور بازی می‌کنیم. ممکن است ما قدرتی هیولایی بر آن داشته باشیم، اما برای هدایت‌‌‌‌شدن در این محیط برساخته‌خودمان تنها می‌توانیم بر نیات خیر خطاپذیرمان تکیه کنیم.

شکاف عمودی نشانگر پایان مدرنیته است. پروژه مدرنیته تسلط و توفق کامل بر واقعیت درک‌شده به عنوان محیط فیزیکی است. عصر اطلاعات بر اساس پروژه مدرن ساخته می‌شود، اما جوهر آن دیگر تنها شکل دادن به دنیای فیزیکی نیست. بلکه این عصر شامل خلق‌کردن و برساختن محیط‌هایی جانشین و غیر- طبیعی است که جایگزین دنیای فیزیکی می‌شوند یا زیربنای ان را تشکیل می‌دهند.

ذهن مکانیکی به طبیعت می‌پرداخت و می‌خواست بر آن تسلط یابد یا آن را تغییر دهد،ذهن اطلاعاتی دنیای خودش را می‌سازد، و بنابراین در پرداختن به آن، در واقع با ساخته‌های خودش سر و کار دارد.

اما شکاف دیجیتال همچنین شامل شکاف افقی جدیدی درون انسانیت، بین خودی‌ها و غیرخودی‌هاست. مرزهای سپهر اطلاعاتی میان شمال و جنوب، شرق و غرب،کشورهای صنعتی‌شده و کشورهای رو به توسعه، نظام‌های سیاسی و سنت‌های دینی، نسل‌های جوانتر و سالمندتر، حتی میان اعضای یک خانواده فاصله می اندازند.

اما دقیق‌تر به نظر می‌رسد که بگوییم شکاف دیجیتال میان افراد رخ می‌دهد تا کشورها یا کل جوامع،این شکاف میان افراد دارای سواد کامپیوتری و افراد بی‌سواد از این لحاظ (e-analphabateism)، بین افراد غنی از اطلاعات و افراد فقیر از این لحاظ فاصله می اندازد، بدون توجه که این افراد چه ملیتی داشته باشند یا در کدام منطقه زندگی کنند.

ریشه‌های اقتصادی و اجتماعی-فرهنگی مسئله شکاف دیجیتال آنقدر چشمگیر و غیرقابل بحث است که هیچکس نمی‌تواند آنها را نادیده بگیرد. دو میلیارد نفر در جهان به برق دسترسی ندارند، چهار میلیارد نفر کمتر از 1500 دلار در سال درآمد دارند و دو میلیارد نفر حتی یکبار هم در عمرشان تلفن نزده‌اند. این افراد را "محروم" یا "بی‌بهره" از لحاظ دیجیتال خواندن،کوچک شمردن بیمارگونه و اهانت‌آمیز آنهاست. عادلانه است که در مقیاس جهانی از غذا،بهداشت و آموزش پایه و پذیرش حقوق ابتدایی بشر باید در میان بالاترین اولویت‌های ما باشد.

البته در اینجا باید تاکید کرد که دست‌کم گرفتن شکاف دیجیتال، و بنابراین اجازه‌دادن به وسیع‌تر شدن آن، به معنای بدتر شدن این مشکلات هم هست. در مقیاسی جهانی که همیاری‌ها و تعامل‌های سیستمی در حال اوج‌گیری است، هیچ مشکل عمده‌ای به تنهایی بروز نمی‌کند. پرکردن این شکاف دیجیتال احتمالا بخشی از این راه‌حل و آن را حل‌نشده باقی‌گذاشتن یقینا بخشی از این مشکل است.

شکاف دیجیتال باعث تضعیف و تبعیض می‌شود، و وابستگی بوجود می آورد. این شکاف می‌تواند اشکال جدید استعمار و آپارتاید را موجب شود که باید از آنها جلوگیری کرد،با آنها مخالفت ورزید و نهایتا ریشه‌کن‌شان کرد.

چگونه می‌توانیم با این چالش‌های اخلاقی جدید کنار بیاییم؟ از آنجایی که شکاف دیجیتال مشکلی است که بر افراد تاثیر می‌گذارد تا جوامع، راه‌حل‌هایی می‌توانند موثر باشند که از پایین به بالا و توده‌محور باشند، اما متاسفانه نمی‌توان صرفا راه‌حل‌های قدیمی برای مشکلات اخلاقی گذشته را مصادره کرد و به طور مکانیکی در سپهر اطلاعاتی مجددا به کار بست.

تکنولوژی‌ها صرفا ابزار نیستند،بلکه ناقلان قابلیت‌ها،ارزش‌ها و تفسیرهایی از واقعیت محیطی هم هستند.

طبیعتا سایر ابداعات تکنولوژیک دیگر (برای مثال انقلاب‌های چاپ یا صنعتی) عواقب اخلاقی فوری خود داشتند. برخی از آنها هنوز با ما هستند : بی‌سوادی جهانی، آزادی بیان، توسعه پایدار یا ‌آلودگی را در نظر بگیرید. با این حال تاثیر اخلاقی تکنولوژی‌های قبلی در زمینه‌ای صورت می‌گرفت گه در آن طبیعت نقش ملکه را بازی می‌کرد و ما کارگرانش بودیم.

معضلات اخلاقی در مقیاس زمانی بسیار طولانی‌تری بوجود آمده‌اند،آنها ماهیت جهانی و فراگیری را که ما در این روزها بی‌درنگ به ICT منتسب می‌کنیم ندارند و در زمینه‌ای جای نمی‌گیرند که در آن امر مجازی شروع به مهم‌ترشدن و واقعی‌ترشدن از امر فیزیکی کرده است. مسئله این است که توسعه اخلاقی ما بسیار آهسته‌تر از رشد تکنولوژیک ما صورت گرفته است. ما بسیار بیشتر از آنچه می‌توانیم درک کنیم، می‌توانیم عمل کنیم.

ارتقای حساسیت اخلاقی ما روندی کند دارد.

سپهر اطلاعاتی محیطی است که اساسا غیرملموس و غیرمادی است،اما به این خاطر، نمی‌توان ان را کمتر واقعی یا حیاتی شمرد. معضلات اخلاقی که این محیط ایجاد می‌کند را می‌توان به بهترین وجه به صورت مسائلی زیست‌محیطی ادراک کرد. این مسائل شامل آموزش به عنوان تعلیم ظرفیت‌سازی؛ حفظ، انتشار، کنترل کیفیت، اعتبار، جریان آزاد و امنیت اطلاعات؛ افزایش دسترسی جهانی؛ پشتیبانی فنی برای خلق "فضاهای" دیجیتال جدید؛ سهیم‌‌شدن و تبادل محتوا‌ها؛ آگاهی عمومی؛ احترام به تنوع، پلورالیسم، مالکیت و حریم شخصی؛ کاربرد اخلاقی ICT؛ تلفیق‌کردن ICT سنتی و نوین می‌شوند. ما برای حل این مسائل و مسائل مشابه به رویکرد قاطع زیست‌محیطی نیازمندیم، که می‌تواند راهنمای منسجمی برای توسعه عادلانه این فضای جدید برای حیات فکری باشند. به طور خلاصه ما به یک اخلاق اطلاعاتی نیازمندیم.

اخلاق اطلاعاتی یک اخلاق نوین زیست‌محیطی برای جامعه اطلاعاتی است. این اخلاق این بحث را به میان می‌آورد که شکاف دیجیتال را می‌توان پر کرد. آنچه لازم است انجام دهیم، این است که با هر نوع "تخریب"، "تحریف"،"تنزل" (کاهش قابل‌توجه در کمیت،محتوا، کیفیت، ارزش) یا "انسداد" سپهر اطلاعاتی یا به عبارت دیگر آنچه در اینجا با عنوان "آنتروپی اطلاعاتی" به ان اشاره می‌شود،مبارزه کنیم. کاربرد اخلاقی ICT و توسعه مداوم یک جامعه اطلاعاتی عادلانه به وجود یک سپهر اطلاعاتی همگانی و ایمن برای همه نیاز دارد، جایی که ارتباط و همکاری بتواند به نحوی منسجم در انطباق با حقوق بشر و آزادی‌های بنیادی در رسانه‌ها شکوفا شود.توسعه پایدار به معنای آن است که علاقه ما به ساختار درست سپهر اطلاعاتی باید با دلبستگی اخلاقی به همان اندازه مهم درباره نحوه تاثیر و تعامل آن چه به صورت مثبت و چه به صورت منفی با محیط فیزیکی ،سپهر زیستی (بیوسفر) و به طور کلی زندگی انسانی همراه شود.

پرکردن شکاف دیجیتال به معنای بوجودآوردن یک مدیریت زیست‌بوم(اکوسیستم) اطلاعاتی است که می‌تواند چهار هنجار پایه‌ای اخلاق اطلاعاتی جهانی را تحقق بخشد:
1. آنتروپی اخلاقی نباید در سپهر اطلاعاتی ایجاد شود.
2. آنتروپی اطلاعاتی در سپهر اطلاعاتی باید پیشگیری شود.
3. آنتروپی اطلاعاتی بابد از سپهر اطلاعاتی حذف شود.
4. اطلاعات باید بوسیله گسترش‌دادن، بهبود بخشیدن، غنی‌کردن و گشودن سپهر اطلاعاتی ارتقا یابد و این وضعیت باید با تضمین کیفیت، کمیت، تنوع، امنیت، مالکیت، حریم شخصی، پلورالیسم و دسترسی اطلاعاتی محقق شود.

این اصول جهانشمول مظهر تکوین یک گفتمان اخلاقی در فرهنگ غربی است که تدریجا دیدگاه انسان‌محورش را کنار گذاشته است. آنها یک اخلاق مبنی بر احترام به هر دو جهان فیزیکی و غیرمادی را بازسنجی می‌کنند. اخلاق اطلاعاتی برای جامعه اطلاعاتی باید ارزش آنچه را که غیرمادی و غیرملموس است، مورد ملاحظه جدی قرار دهد. این بهترین طریق برای اشاعه توجه و احترام به سپهر اطلاعاتی است. واقعیت، چه طبیعی و چه غیرمادی صرفا برای تسلط، کنترل،و بهره‌کشی در دسترس نیستند. واقعیت همچنین باید در وجود خودمختارش موضوع احترام باشد. این است آنچه می‌توان از رویکرد زیست‌محیطی دریافت. اما تاریخ چرخش‌های طعنه‌آمیز خود را دارد، و به نظر می‌رسد دقیقا همان جوامع دارای تکنولوژی پیشرفته که انقلاب اطلاعاتی را بوجود آورده‌اند، هستند که کمتر از همه قادر بوده‌اند با تاثیر اخلاقی آن کنار بیایند. چرا؟ زیرا یکی از پرثمرترین کمک‌ها به رویکرد زیست‌محیطی از فرهنگ‌های پیش‌صنعتی و غیرصنعتی ناشی می‌شود که توانسته‌اند رویکردی غیرمادی‌گرایانه و غیر مصرف‌گرایانه را به جهان حفظ کنند. این فرهنگ‌ها هنوز آنقدر روحانی هستند که در هر دو واقعیت فیزیکی و غیرمادی وجود چیزهایی را بپذیرند که صرفا به عنوان اشکالی از وجود، ذاتا ارزش احترام دارند. همین فرهنگ‌ها هستند که می‌توانند به ما کمک کنند سپهر اطلاعاتی را به صورتی فضایی مدنیت‌یافته‌‌تر درآوریم. اخلاق زیست‌محیطی سپهر اطلاعاتی با تکیه‌کردن بر بیرونیان از آن می‌تواند ساخته شود.

وظیفه جامعه بین‌المللی در سال 2003 در اجلاس جهانی جامعه اطلاعاتی و در بیست و یکمین کنگره جهانی فلسفه این خواهد بود که اجماعی جهانی در مورد هسته‌ای از ارزش‌ها و اصول اخلاقی برای جامعه اطلاعاتی را بوجود آورند.

نیازی عمیق و گسترده برای تجزیه و تحلیل و راهنمایی اخلاقی وجود دارد. اشاعه صورت‌بندی از اصول به رسمیت‌شناخته جهانی و معیارهای اخلاقی مربوط به استفاده از ICT و بر اساس یک اخلاق اطلاعاتی زیست‌محیطی مشارکتی عمده در در ساختن جهانی بهتر خواهد بود. مسئله تحمیل معیارهای قانونی، مقررات سختگیرانه یا اعطای قدرت به برخی سازمان‌های کنترل کننده نیست. هدف‌ها این هستند که ملاحظات اخلاقی از سپهر زیستی به سپهر اطلاعاتی گسترش یابند، انسانیت به نیازهای اخلاقی زیست‌محیط‌های غیرملموس و فکری حساس شود، و نشان‌دادن راهی برای پرکردن شکاف اطلاعاتی است. چالش رو در روی ما این است که با همکاری هم اخلاق اطلاعاتی زیست‌محیطی منسجم و محکمی برای آینده انسانیت ساخته شود. ساختن یک جامعه اطلاعاتی عادلانه برای همه فرصتی تاریخی است که درست نیست آن را از دست دهیم.

این نوشته متن اصلاح‌شده سخنرانی لوچیانو فلوریدی (Luciano Floridi) در مباحثات صد و شصت و یکمین اجلاس موضوعی هیات اجرایی یونسکو با عنوان " تکنولوژی‌های اطلاعاتی و ارتباطی جدید برای توسعه آموزش" است که در 31 ماه مه 2001 در پاریس ایراد شد.
..................
به نقل از روزنامه شرق

۱۳۸۸ فروردین ۱۲, چهارشنبه

پزشکی داروینی چیست؟


راندولف نس - جرج سی ویلیامز

یکی از اساسى‌ترين پيشرفت‌ها در زيست‌شناسى در بيست سال گذشته، بازشناسى صريح نياز به وجود دو نوع تبيين براى همه صفات زيستی است.
تبيين مستقيم يا نزديك (Proximate) درباره چگونگى به وجود آمدن يك صفت و تبيين تكاملى (evolutionary) درباره دليل به وجود آمدن يك صفت.

هردوى اینها براى درك كامل يك صفت لازم‌اند. مثلاً براى توضيح دادن اينكه چرا خرس‌هاى قطبى خز سفيد دارند، لازم است هم علت بى‌واسطه سفيد بودن خز (فقدان ژن‌هاى رنگدانه خز) و هم امتياز خز سفيد از لحاظ انتخاب طبيعى (خرس‌هاى قطبى تيره ‌‌ر‌نگ فُك‌هاى كمترى را شكار مى‌كنند) را بدانيم.
اغلب پژوهش‌هاى پزشكى بر چگونگى عمل بدن و عوامل مستقيم توضيح ‌هنده اينكه چرا برخى افراد دچار يک بيمارى مى‌شوند، متمركز شده‌اند. اما بيش از يك دهه است كه ديدگاهى جديد در پزشكى به وجود آمده است كه با توجه به مفاهيمى چون فشار انتخابى و سازگارى ارگانيسم بر چرايى و چگونگى رفتار معين بدن به خصوص در پاسخ به بيمارى متمركز شده است."

اين ديدگاه كه "پزشكى داروينى" (Darwinian Medicine) ناميده شده است، در تلاش براى يافتن تبيين‌هاى تكاملى در مورد دليل آسيب پذيرى و مستعد بودن بيمارى هاست.

پزشكى داروينى قصد دارد دريابد كه چرا همه انسان‌ها به هر بيمارى معين مستعد باقى مانده‌اند و چگونه است كه انتخاب طبيعى مى‌تواند اندام‌‌‌هاى پيچيده‌اى مانند چشم، قلب يا مغز را شكل دهد، اما نمى‌تواند آسيب پذيرى نسبت به نزديك‌بينى، افسردگى يا سرطان را حذف كند.
چرا ما داراى آپانديس هستيم، با اينكه ظاهراً آپانديس كاركرد خاصى ندارد و بيشتر با ايجاد آپانديسيت باعث دردسر افراد مى‌شود؟ و به ترتيب آيا بهتر نبود كه ما دندان عقل نمى‌داشتيم؟ چرا جنين انسانى از روزنه لگنى كوچكى به بيرون فشرده مى شود؟ چرا ما پس از ميليون‌ها سال انتخاب طبيعى هنوز به عفونت هاى ناشى از باكترى استرپتوكوكى حساس هستيم؟ چرا تب هاى بالا باعث تشنج مى شوند؟ چرا افسردگى اين قدر شايع است؟ و غیره.

همه اين پرسش ها به "طرح" (design) جاندار مربوط مى‌شوند. به بيانى خاص‌تر اين پرسش‌ها در اين باره‌اند كه چرا بدن‌هاى ما طرح بهترى ندارند؟

در ابتدا ممكن است پاسخ، ساده به نظر برسد: از آنجا كه انتخاب طبيعى فرآيندى تصادفى است، نمى‌تواند هيچ صفتى را به كمال نهايى‌اش برساند و خطاهاى طراحى صرفاً اتفاقى اند.

ممكن است در مورد بعضى از صفات اينگونه باشد، اما اكثريت عمده طرح‌هاى جسمى كه بد عمل مى‌كنند نه ناشى از اشتباهات تصادفى بلكه ناشى از خود فرآيند انتخاب طبيعى هستند. اگر انتخاب طبيعى آن قدر قدرتمند است كه توانسته است بدن‌هاى ما را در بسيارى از جنبه‌ها تا اين حد، كامل شكل دهد، چرا بدن‌هاى ما در عين حال مملو از خطاها و اشكالات طراحى است كه ما را به هزاران بيمارى حساس مى‌كند؟

پاسخ به اين پرسش‌ها براساس تبيين‌هاى تكاملى براى بيمارى‌ها را مى‌توان در چند گروه قرار داد:

اول: موضوع دفاع هاى بدنى است كه اغلب با خود بيمارى‌ها اشتباه مى شوند. شناختن اين تمايز مهم است زيرا دخالت كردن در يك پاسخ دفاعى در بسيارى از موارد غيرعاقلانه است.

درد پاسخ دفاعى بدن در برابر آسيب رسيدن به بافتهايش است، افرادى كه به علل مختلف درد را حس نمى‌كنند، عمر چندانى نمى كنند. تب پاسخ دفاعى در برابر عفونت است. كاهش ميزان آهن در دسترس بدن در جريان عفونت، شيوه اى براى دور نگهداشتن آهن از دسترس باكترى مهاجم است كه براى تكثير به آهن نيازمند است.

تهوع، استفراغ و اسهال راه هايى براى خلاص شدن بدن از عوامل عفونت‌زا و سموم هستند. عطسه و سرفه وسيله‌اى براى پاك كردن مواد خارجى و عوامل آسيب‌رسان از دستگاه تنفسى هستند.

بسيارى از اقدامات در پزشكى عمومى براى برطرف كردن آزاردهندگى اين پاسخ هاى دفاعى است.

ما از داروهايى براى مهار سرفه، تسكين درد، توقف سرفه و قطع اسهال استفاده مى‌كنيم. اما اين كار هميشه عاقلانه نيست. مثلاً در بيماران مبتلا به اسهال ناشى از عفونت روده با باكترى "شيگلا" استفاده از داروى ضداسهال باعث طولانى شدن بيمارى، دچار شدن به عوارض بيمارى و احتمال ناقل ماندن بيمار مى‌شود، در صورتى كه افرادى كه داروى ضداسهال مصرف نمى‌كنند، زودتر بهبود مى‌يابند.

دادن داروهاى ضدسرفه به بيمارانى كه بيهوش شده‌اند، پس از به هوش آمدن احتمال ابتلاى آنها را به ذات‌الريه افزايش مى‌دهد. البته در بسيارى از موارد ديگر هم مصرف داروها براى مهار سرفه، اسهال، درد و... ظاهراً اثرات مضرى به جاى نمى‌گذارد.
با وجود اين همچنان مى‌توان اين پرسش را به ميان آورد كه چرا اين پاسخ هاى دفاعى اينقدر با شدت عمل مى‌كنند كه با وجود منافع‌شان در بسيارى موارد باعث ناراحتى و آزار ما مى‌شوند؟

پاسخ اين سئوال از ديدگاه تكاملى اين است كه تنظيم دفاع هاى بدنى براساس اصلى است كه آن را اصطلاحاً "اصل شناساگر دود" (the smoke detect principle) مى‌نامند.

ما مى‌پذيريم كه شناساگرهاى دودى كه در خانه ما نصب شده‌ا‌ند حتى در هنگام سوختن نان تست در توستر فعال شوند، زيرا مى‌خواهيم مطلقاً اطمينان داشته باشيم كه در هنگام آتش واقعى حتماً هشدار لازم داده شود.

به طرز مشابهى هزينه استفراغ كردن در مقابل هزينه عفونت روده‌ا‌‌ى شديد چندان زياد نيست، بنابراين انتخاب‌های طبيعى مكانيسم تنظيم‌كننده‌اى را شكل داده است كه دفاع را هر موقعى كه هرگونه احتمال واقعى عفونت واقعى وجود دارد فعال مى‌كند.
وجود اين اصل استلزام مهمى به دنبال دارد. اغلب ناراحتى‌ها و رنج‌هاى ما در موارد بيمارى‌هاى خاص غيرضرورى هستند، با وجود اين آنها جزيى از يك روند تنظيم مطلوب دفاع طبيعى هستند.
دوم: انتخاب طبيعى ما را براى محيط و سبك زندگى حاضر شكل نداده است و بسيارى از بيمارى‌ها از اين امر ناشى مى‌شوند كه انتخاب طبيعى زمان كافى براى تغيير دادن ما براى زندگى در اين محيط مدرن را نداشته است.

بسيارى از بيمارى‌ها ناشى از تغييرات زيست‌محيطى هستند كه در ۱۰۰ سال گذشته به وجود آمده اند و نيز خيلى از بيمارى ها ناشى از تغييرات زندگى انسانى از هنگام ظهور كشاورزى در ۴۰ هزار سال پيش است.

پيش از اين زمان انسان‌ها در گروه هاى ۲۰ تا ۵۰ نفره شكارگر و جست وجوگر غذا زندگى مى‌كردند كه عمدتاً از ميوه ها، ريشه هاى خوراكى، غلات و گوشت تغذيه مى‌كردند. در بسيارى از مناطق نمك خوراكى به مقدار كمى موجود بود، قند تنها به شكل ميوه‌هاى رسيده و گاهى عسل به دست مى‌آمد و مقادير زيادى چربى تقريباً هيچوقت در دسترس نبود.
امروزه ما در محيطى غيرطبيعى زندگى مى‌كنيم. انسان شكارچى جستجوگر مجبور بود كه ساعت‌هاى طولانى كار كند تا اتفاقاً به غذايى كه چربى زياد، نمك زياد يا قند زياد دارد دست يابد، اگر اصلاً چنين فرصتى ممكن مى‌شد. امروزه ما به بقالى مى‌رويم و انواع غذاهاى حاضرى كه معمولاً مملو از چربى و قند و نمك هستند- به ما عرضه مى شود. اكنون در ايالات متحده بيش از نيمى از افراد اضافه وزن دارند و يك سوم آنها از لحاظ پزشكى چاق به حساب مى آيند و چاقى زمينه ساز بسيارى از بيمارى هاست.

سوم: تبيين "موازنه‌ها" (trade-offs) هستند: هر صفت در بدن تا حدى مى‌تواند بهبود يابد كه بخواهيم موازنه‌هاى ناشى از آن در ساير صفات را بپذيريم. به بيانى ديگر طرح بدن مى‌تواند به صورتى درآيد كه به بيمارى مقاوم تر شود، اما اين امر هزينه اى را دربر دارد.براى مثال چرا استخوان هاى بازوى ما ضخيم تر نيستند تا كمتر دچار شكستگى شوند؟

استخوان‌هاى بازو مى‌توانند ضخيم‌تر شوند تا هنگام افتادن شكستن آنها نامحتمل‌تر شود اما اين امر به نحوى بارز بر راست دستى ما اثر مى گذارد و مانع مى شود كه مچ ما به طريق فعلى قابليت چرخش داشته باشد. اگر دستگاه ايمنى ما در برابر عفونت ها شديدتر عمل مى كرد، احتمال ابتلاى ما به بيمارى هاى عفونى كمتر مى شد اما اين امر اثرات ناخواسته اى مانند آسيب بافتى و پيرى سريع را به دنبال دارد.
چهارم : تبيين "وابستگى به مسير" (Path dependence). مقصود اين است كه بدن‌هاى ما از نو طراحى نمى‌شوند، بلكه از تبار پيوسته‌اى طرح خود را مى‌گيرند كه مسيرش را تا ساده‌ترين ارگانيسم تك سلولى مى‌توان دنبال كرد. وابستگى به مسير- نتيجه اين تداوم تبار - به اين معناست كه بسيارى از طرح هاى ساختارى بدن در واقع ناسازگار هستند.

براى مثال در ساختمان چشم انسان اعصاب و عروق كه از پشت چشم خارج مى شوند، باعث به وجود آمدن نقطه كور در ميدان ديد (به علت نبود شبكيه در آن قسمت مى شوند)؛ همچنين گسترش آنها در داخل شبكيه باعث عدم وضوح ديد مى شود.

در مقابل چشم يك اختاپوس بسيار بهتر طراحى شده است. اعصاب و عروق در بيرون از كره چشم قرار دارند و در نقاط مورد نياز به داخل كره چشم نفوذ مى كنند. بنابراين اختاپوس با مشكل نقطه كور و عدم وضوح ديد روبه رو نيست و از طرف ديگر هيچگاه مثل انسان دچار بيمار جداشدگى شبكيه [ناشى از خونريزى زير شبكيه] نمى شود.چرا اين گونه شده است؟ زيرا روند تكامل براساس طراحى برنامه ريزى شده نيست، بلكه ناشى از تغييرات مداوم كوچكى است كه باعث مى شود هر نسل بقا و رفاه پيدا كند.

در حالى كه داشتن چشمى عمل كننده امتياز انتخابى براى اجداد ما بوده است، اين فرآيند به طرزى مداوم حركت كرده است تا زمانى كه چشمان ما، تا حد ممكن خوب عمل كند به رغم وجود نقايص واضحى كه مربوط به قرار داشتن عروق داخل كره چشم است. همانطور كه «جيكوب مونود» به وضوح بيان مى كند: «طبيعت تعميركار است، مهندس نيست.»

پنجم: مسئله رقابت با ارگانيسم‌هاى ديگر است. بخش بزرگى از بيمارى‌هاى انسانى ناشى از رقابت با ساير ارگانيسم‌ها است. واضح‌ترين مورد رقابت ما با ويروس و باكترى‌ها است اما در عين حال رقابت ما با ساير شكارچيان و نيز ساير انسان‌ها هم در اين گروه قرار مى‌گيرند.

در همه اين موارد، انتخاب طبيعى مداوماً توانايى ما را در مقابله با اين تهديدها بهبود مى‌بخشد، اما ارگانيسم‌هاى رقيب ما نيز مداوماً در حال تغيير به وسيله انتخاب طبيعى هستند تا بتوانند از دفاع‌هاى ما بگريزند. اين فرآيند پايانى ندارد و بنابراين بيمارى‌ها مداوماً رخ خواهند داد.

ششم: تبيين "تصادف هاى ژنتيكى" (genetic quirks) هستند. منظور گوناگونى‌هاى ژنتيكى است كه در محيط اجدادى ما پيامدى نداشته اند اما اكنون باعث بيمارى مى شوند. مورد "نزديك بينى" نمونه خوبى است. نزديك‌بينى در بسيارى از موارد يك اختلال ژنتيكى است.
اگر والدين شما نزديك بين باشند، تقريباً به طور حتم شما هم نزديك بين مى شويد. شيوع نزديك بينى در همه جوامع مدرن تقريباً ۲۵ درصد است.

چگونه چنين نقص جدى‌ای به رغم نيروى انتخاب طبيعى حفظ شده است؟ پاسخ به تشخيص اين امر باز مى گردد به اين كه بيمارى به طور خالص ژنتيكى نيست، بلكه يك "ديگرسانى"( variation) ژنتيكى است كه بى ضرر بوده است مگر زمانى كه انسان ها شروع به كارهايى در فاصله نزديك مانند خواندن در سنين پايين كنند.

شروع كردن به خواندن در سنين پايين، در افرادى كه ژن مستعدكننده به اين بيمارى را دارند، مطمئناً باعث بروز نزديك بينى مى شود، افرادى كه ژن مستعدكننده را ندارند يا كار در فاصله نزديك انجام نمى دهند، هيچگاه دچار نزديك‌بينى نمى‌شوند. بنابراين تعيين كردن اينكه اين بيمارى ژنتيكى يا محيطى است تنها باعث سردرگمى مى شود. مانند بسيارى از بيمارى‌ها نزديك بينى هم ژنتيكى و هم محيطى است.

خلاصه

رويكرد تكاملى به پزشكى مى تواند مناسبت‌هاى عملى مهمى هم پيدا كند. براى مثال اگر در مهندسى ژنتيك قصد بر اين باشد كه با ايجاد تغييراتى سطح اسيد اوريك خون كاهش داده شود تا ما از ابتلاى به نقرس در امان بمانيم، ظاهراً عمل سودمندى انجام شده است اما احتمالاً در اين صورت با توجه به نقش اسيد اوريك (به عنوان خنثى كننده راديكال‌هاى آزاد) با سرعت بيشترى پير خواهيم شد.
حتى در طبابت روزمره هم داشتن رويكردى تكاملى به پزشكى ممكن است مفيد باشد. درك اين كه اسهال، تب، درد، تهوع و استفراغ و... مكانيسم هاى دفاعى سودمندى هستند، باعث مى شود به طريقه اى عاقلانه‌تر و ظريف‌تر با آنها برخورد كنيم.از يك طرف اين رويكرد به ما كمك مى‌كند كه به دقت در مورد كاركرد طبيعى يك مكانيسم دفاعى پيش از مهار كردن آن با دارو فكر كنيم. همچنين در مقابل ممكن است با اطمينان خاطر يك پاسخ دفاعى را در صورتى كه عواقبى براى سلامتى فرد نداشته باشد مهار كنيم، براى آنكه فرد با سرعت بيشترى احساس راحتى كند.
....................................

راندولف نس استاد روانپزشكى دانشگاه ميشيگان و رئيس «برنامه تكامل و سازگارى انسانى» در «موسسه پژوهش اجتماعى»
جورج سى. ويليامز استاد بازنشسته دانشگاه سانى استونى بروك و يكى از پيشگامان مطالعات زيست‌‌شناسى تكاملى است.
...................................
به نقل از شرق

جان راولز و ملت چندگانه آمریکا

درباره کتاب "لیبرالیسم سیاسی" توشته جان راولز

مارتا نوسبام

بسیاری از آمریکاییان در میانه دهه 1980 نگران این بودند که فشار راست‌گرایان افراطی به تدریج دارد نهادهای آمریکایی را منحرف می‌کند. فشار فزاینده راست افراطی این هراس را در بسیاری افراد برانگیخت که ارزش‌های احترام متقابل و برابری ممکن است در برابر تعصب شدید برای یکپارچگی مذهبی فراموش شوند. در پاسخ به این حس هشدار بود که فیلسوف سیاسی، جان رالز( 1921 – 2002) تاریخ جمهوری وایمار را به یاد آورد تا بگوید هنگامی که روشنفکران علاقه‌شان به پرداختن به موضوعات اضطراری زمانه‌شان را از دست می‌دهند، ممکن است اوضاع از بد هم بدتر شود. او در کتاب "لیبرالیسم سیاسی" (1993) قصد داشت به چنین موضوع دارای فوریتی بپردازد.
..........................

راولزاز پیش به خاطر کتاب "‌نظریه‌ای درباره عدالت" (1971) ، یکی از کتاب‌های کلاسیک قرن بیستم، شهرت داشت، کتابی که در آن اصول ابتدایی برای یک جامعه عادلانه را تشریح کرده بود. بنا براستدلال او چنین جامعه‌ای خودش را به بیشترین آزادی ممکن که با آزادی یکسان برای همه سازگار است، متعهد خواهد کرد و همچنین تنها هنگامی به نابرابری اقتصادی اجازه به وجود آمدن خواهد داد که افرادی که در پایین‌ترین سطح جامعه قرار دارند، هم از ٱن نفع ببرند.

راولزهرگز اصولی را که در آن اثر مورد بحث قرار داده بود، کنار نگذاشت یا به نحوی عمده آنها را تغییر نداد. او بدیع‌‌ترین برساخت فلسفی‌اش "وضعيت اوليه" Original Position را همچنان قبول داشت.

در "وضعیت ‌اولیه" بنا بر تعریف راولز اصول سیاسی بر اساس انتخاب‌های گروهی از افراد عقلانی به تصور درمی‌آید که فاقد هر اطلاعاتی در مورد موقعیت‌شان در جامعه ( از لحاظ ثروت، طبقه، نژاد، جنسیت، مذهب و غیره) هستند که باعث سوگیری آنها نسبت به طرحی از این اصول می‌شود که به نفع موقعیت خود آنهاست.

راولز با وجود حضور فزاینده مذهب در زندگی عمومی آمریکاییان، نیاز به این مباحثه را احساس کرد و به تجدیدنظر در اثر بزرگش پرداخت، با این قصد که نشان دهد افراد دارای اعتقادات عمیق مذهبی نیز، برای پذیرفتن اصولی که آزادی و انصاف نسبت به همه را تضمین کند، دلیلی درست در اختیار دارند.
ثمرات دهه‌ها تامل راولزدر باره این مسئله به کتاب "لیبرالیسم سیاسی" بدل شد که کمتر از کتاب "نظریه‌ای درباره عدالت" شهرت دارد، اما برای زمانه خود ما فوریتی حتی بیش از آن دارد، چرا که ما بار دیگر با مسئله یکپارچگی مذهبی و مقابله به مثل روبرو هستیم.
کتاب "لیبرالیسم سیاسی" راولزهمچنین به پرسشی فوری پاسخ می دهد: آیا ممکن است دموکراسی مشروطه لیبرال را که بر اساس ارزش‌های احترام دوجانبه ساخته شده است، در دنیایی از چندگانگی دینی و سکولار پایدار بماند و حتی به بقای خود ادامه دهد؟ یا به قول خود او "چگونه در چنین وضعیتی امکان دارد جامعه‌ای عادل و پایدار متشکل از شهروندان آزاد و برابری که عمیقا بوسیله آموزه‌های دینی، فلسفی و اخلاقی معقول از یکدیگر جدا شده‌اند، به وجود خود ادامه دهد؟"

راولزاین پرسش را این گونه به میان می‌نهد - "چگونه ممکن است"- زیرا مطمئن نیست که چنین کاری ممکن باشد.

در واقع او در مقدمه‌ای که به چاپ جلد شمیز کتاب در سال 1996 اضافه کرده است، نگرانی واقعی خود در این مورد را ابراز می‌کند. او در آنجا می‌گوید رویدادهای قرن بیستم در مورد سرنوشت عدالت در این دنیا تردیدهایی واقعی را برمی‌‌انگیزد، اما اگر این پرسش را نتوان به صورتی تاییدآمیز پاسخ داد، و مردم عمدتا بی‌اعتنا به اخلاق و خودمدار باشند، آنگاه "ممکن است همزبان با کانت پرسید آیا زندگی انسان بر روی زمین ارزشی دارد."

او می‌گوید، بنابراین ما باید " با این فرض آغاز کنیم که انسان‌ها آنقدر طبیعت اخلاقی‌ دارند که بتوان آنها را برای رعایت انصاف و احترام به جنبش درآورد. او با شروع از چنین فرضی سعی می‌‌کند شاخصی پذیرفتنی برای پاسخی تاییدآمیز به این پرسش از پایداری سیاسی ایجاد کند.

اصل محوری "نظریه عدالت" در "لیبرالیسم سیاسی" نیز ثابت باقی می ماند، اما مسئله پایداری شکل جدیدی به خود می‌گیرد. اکنون راولزتاکید می‌کند که ما نباید سعی کنیم که اصول سیاسی را بر هیچ آموزه‌ای استوار کنیم، چه آموزه‌ای متافیزیکی باشد، یا معرفت‌شناختی یا مذهبی، آموزه‌هایی که در میان دیدگاه‌های مذهبی یا سکولار که شهروندان معقول به آنها پایبندند، مورد اختلاف هستند.
بنابراین برای مثال ما نباید توصیه کنیم که اصول سیاسی‌مان را بر ایده "روح نامیرا" یا ایده حقیقت "بدیهی" بنا بگذاریم، زیرا بسیاری از شهروندان چنین نظرات مذهبی یا فلسفی را قبول ندارند. اما به نظر راولزما می‌توانیم در مورد اصول سیاسی به شیوه‌ای ملایم‌تراستدلال کنیم، با استفاده از برداشت‌های اخلاقیی که از آموزه‌های بحث‌برانگیز مذهبی جدایی‌ناپذیر نیستند.

اصول سیاسی، با این برداشت، از بقیه معتقدات شهروندان مذهبی یا سکولار جدا نخواهند بود. در عوض آنها حوزه‌ای از همپوشانی‌ها را در میان همه "آموزه‌های فراگیر" در جامعه متصور - دست کم در میان همه افرادی که "معقول"‌اند - تشکیل خواهند داد؛ مقصود راولزاز "معقول بودن" گرایش به احترام گذاشتن به شآن همه شهروندان است.

هر آموزه مذهبی یا سکولاری این اصول سیاسی و نیز استدلال‌های اخلاقی مستقلی که زمینه ‌ساز آنهاست، را به عنوان یک بخش یا "مدول" در دیدگاه کلی از زندگی خواهد پذیرفت، گرچه اغلب افراد در این نقطه آنها را با ایده‌ها و استدلال‌های عمیق‌تر متافیزیکی مربوط خواهند کرد.

در همین زمان، شهروندان نیز این برداشت سیاسی را به عنوان اساسی بر زندگی با احترام دوجانبه به عقاید یکدیگر مورد قبول قرار خواهند داد.

بنابراین حوزه عمومی، حوزه‌ای است که در آن افراد به هم می‌پیوندند و با زبان مشترکی سخن می‌گویند. بخش مهمی از آنچه که ما با این زبان بیان می‌کنیم این است که ما توافق داریم که به فردی دیگر فضایی به قدرکافی فراخ اعطا کنیم تا بقیه ضروریات درکش از معنای زندگی را دنبال کند.

من ایده‌های راولزرا به صورتی انتزاعی توصیف کردم، زیرا در واقع هم بسیار انتزاعی‌اند.

راولزاعتقاد داشت که مشارکت فلسفه در سیاست باید به این شیوه انجام شود. مدل‌های انتزاعی از یک ایدئال به عنوان اهدافی که می‌توانیم توجه‌مان را به آنها معطوف کنیم، می‌تواند بسیار ارزشمند باشند، در هنگامی که سعی می‌کنیم که جهان را به آن شیوه در آوریم، نه به صورت شیوه فعلی‌مان یا شیوه‌ای بدتر از این.

راولزمی‌دانست که به این دلیل کتاب او برای بسیاری از خوانندگان "انتزاعی و غیر‌این‌جهانی" به نظر خواهد رسید. اما در مقابل او می‌گوید "من به خاطر این کار شرمنده نیستم."

او حق داشت که شرمنده نباشد، زیرا اثری را ایجاد کرده بود که نشان می‌دهد چگونه ارزش‌های اساسی احترام برابر برای اشخاص می‌تواند اصول سیاسی قابل‌عملی را به وجود آورد که به ما کمک کند ، بدون سلطه بر یکدیگر و با فضایی فراوان برای خودبیانگری و تعهد شخصی، در جوامعی نایکنواخت و گاه تقسیم‌شده که امروزه همه انسان‌ها در آن زندگی می‌کنند، به خوبی با یکدیگر زندگی کنیم.
کتاب "لیبرالیسم سیاسی" بیش از هر اثر مدرن دیگری حامل امید برای انسانیت در دوره آشوب ایدئولوژیک است.
...............................
· مارتا نوسبام استاد حقوق و اخلاق در دانشگاه شیکاگو است. آخرین کتاب او با عنوان "آزادی وجدان: در دفاع از سنت آمریکایی برابری مذهبی " منتشر شده است.
New York Sun, June 11, 2008
به نقل از کارگزاران